داستانک
یک...
- یک توپ والیبال.
- یک بسته 12 تایی از آن شکلات خارجی ها.
- یک بلوز تیم ملی.
- آقا من یک لباس اسپایدرمن می گیرم؛ آقا اسپایدرمن همونه که تار درست می کنه.
معلم: بله بله می دونم امیر جان.
معلم: خوب تو چی یوسف؟
یوسف: آقا ما یک بسته پر از قرص برای مامانم!
یک پا بالا
- یک پاتو بگیر بالا.
یک پایم را بالامی گیرم.
یکی از بچه ها توی خانه شماره 10 برایم پا گرفته. سنگ را توی دستم می چرخانم و آرام به طرف خانه شماره 10 پرت می کنم. سنگ به نوک کفشش می خورد و همان جا می ایستد. هورا می کشم و به بالامی پرم. معلم از گوشه کلاس فریاد می زند: «گفتم یک پاتو بالابگیر و پشت به بچه ها به ایست تا زنگ بخوره.»
عطیه کمالی خوش انصاف. تهران
(عضو تیم ادبی و هنری مدرسه)