آرشیو سه‌شنبه ۱۵ امرداد ۱۳۸۷، شماره ۱۹۱۴۹
مدرسه
۹

داستانک

یک...

- یک توپ والیبال.

- یک بسته 12 تایی از آن شکلات خارجی ها.

- یک بلوز تیم ملی.

- آقا من یک لباس اسپایدرمن می گیرم؛ آقا اسپایدرمن همونه که تار درست می کنه.

معلم: بله بله می دونم امیر جان.

معلم: خوب تو چی یوسف؟

یوسف: آقا ما یک بسته پر از قرص برای مامانم!

یک پا بالا

- یک پاتو بگیر بالا.

یک پایم را بالامی گیرم.

یکی از بچه ها توی خانه شماره 10 برایم پا گرفته. سنگ را توی دستم می چرخانم و آرام به طرف خانه شماره 10 پرت می کنم. سنگ به نوک کفشش می خورد و همان جا می ایستد. هورا می کشم و به بالامی پرم. معلم از گوشه کلاس فریاد می زند: «گفتم یک پاتو بالابگیر و پشت به بچه ها به ایست تا زنگ بخوره.»

عطیه کمالی خوش انصاف. تهران

(عضو تیم ادبی و هنری مدرسه)