آرشیو دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۹، شماره ۴۴۷۵
پنجره سلامت
۱۶

طعم بخشش

سفره را گشود. مثل همیشه سه بشقاب دور سفره گذاشت. مرد و فرزندش هر جا که بودند، به همین زودی از راه می رسیدند.

مرد وقتی به خانه رسید، حال همیشگی اش را نداشت. انگار نگاهش بارانی شده بود. زن دیس پلو را وسط سفره گذاشت. دست و دل مرد و فرزندش به غذا نمی رفت. پسرک بشقاب پر شده از غذا را برداشت، به مادر نگاه کرد و به سوی در رفت. مرد نیز به دنبال پسرک با بشقاب غذا روانه شد. زن از پنجره به کوچه نگاه کرد، زنی تنها با دو فرزند کناری نشسته بود. بچه ها با خوشحالی بشقاب ها را گرفتند.

مرد و پسرک کنار سفره خالی نشسته بودند که زن بشقابش را به دست های زن تنها سپرد. آن روز مرد، زن و فرزندشان طعم خوش بخشش را در سفره خالی چشیدند.