آرشیو سه‌شنبه ۳۰‌شهریور ۱۳۸۹، شماره ۲۹۴۹
صفحه آخر
۲۰
حاشیه خبر

سوگنامه ای برای ارومیه

صولت فروتن

خودم چندسالی است که به ارومیه نرفته ام. دریاچه اش اما هنوز در خاطرم هست؛ دریاچه ای آرام و سربه زیر که شاید چوب همین آرامش و نجابتش را می خورد.

وگرنه دریاچه که نباید با 4 تا توپ و تشر و 6 تا آدم بی مسوولیت که نمی دانند حفظ محیط زیست و داشتن دریاچه زیبا و نجیب یعنی چه، زود دست و پایش را گم کند.

دریاچه مخصوصا اگر در ایران است، باید پوستش کلفت باشد. باید اینقدر خودش را به تلاطم بیندازد، شاید آدم هایی که در ساحل نشسته اند، ببینند دارد دست و پا می زند که کمک.

وگرنه دریاچه ای که همین طور مثل آب های آرام و بی خروش فقط بخواهد جلوه گری کند؛ آن هم برای بی ظرفیت هایی مثل ما، سرنوشتش می شود همین که می بینیم.

این روزها می بینیم که دریاچه نجیب، حال و روز خوشی ندارد. کاش می شد فراخوان زد و گفت که همه آدم های ساحل دریاچه ارومیه، هریک سطلی آب با کمی نمک بردارند و بریزند توی دریاچه تا بگویند دوستت داریم و می خواهیم دریاچه ای پرآب باقی بمانی... تا بگویند آی آدم هایی که مسوول اید، تو را به خدا به داد این دریاچه آرام برسید تا نرسد روزی که بخواهیم بر جنازه آن دریاچه نجیب اشک بریزیم که شاید دو روزی بیشتر زنده بماند. این روزها دریاچه ارومیه حال و روز خوشی ندارد.

این را تمام اهالی خوب آذربایجان می دانند؛ همان ها که عمری را با نجابت این مایه حیات و آرامش سر کرده اند.

انصاف نیست بگذارید دریاچه بمیرد و ما بی خبر بمانیم. انصاف نیست به همه ما مردم ایران نگویند که حال این فرزند چگونه است. ما باید بدانیم آیا دریاچه مان مریضی صعب العلاج گرفته یا این که از غصه دارد دق می کند. باید بدانیم اگر آستین ها را بالابزنیم تا نجاتش دهیم، او می ماند یا نمی ماند؟

خودم چند سالی است که به ارومیه نرفته ام... اما امیدوارم دست کم آنهایی که مسوولیتی دارند، این روزها سری به دریاچه ارومیه بزنند و به ما هم خبر بدهند که عاقبت این دریاچه عزیز چه می شود و به ما بگویند و خاطرمان را جمع کنند که نمی خواهند دست روی دست بگذارند تا...