آرشیو شنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۹، شماره ۱۹۷۹۵
مدرسه
۹

پنج نوبت عشق

قنبر یوسفی

مادربزرگم چه آرام

تا آسمان تا خدا رفت

رنگین کمان ردی از اوست

با نردبان دعا رفت

¤

در دست او گشت جاری

یک رود از روشنایی

در زیر بارانی از نور

دارد چه حال و هوایی

¤

هر دانه تسبیح خود را

از شاخسار دعا چید

او یک سبد اجابت را

از باغ سبز خدا چید

¤

هر چند پیر است و پاهاش

هستند بسیار خسته

اما اسیر زمین نیست

غم بال او را نبسته

¤

پرواز را پنج نوبت

تکرار می کند هر روز

پیری و سستی و غم را

انکار می کند هر روز

- آمل