آرشیو دوشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۰، شماره ۲۲۷۵
صفحه آخر
۱۶

مدایح بی صله

رودکی

از دوست به هر چیز چرا بایدت آزردکاین عیش چنین باشد گه شادی و گه درد

گر خوار کند مهتر خواری نکند عیبچون باز نوازد شود آن داغ جفا سرد

صد نیک به یک بد نتوان کرد فراموشگر خار براندیشی خرما نتوان خورد

او خشم همی گیرد تو عذر همی خواههر روز به نو یار دگر می نتوان کرد