آرشیو سه‌شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۰، شماره ۵۰۲۲
ایران زندگی
۱۳

کانون خشم های لحظه ای

دکتر فربد فدایی

آرامش به معنی بی حرکتی و رکود نیست، بلکه آرامش به معنی وجود هماهنگی و نظم در زندگی درونی و بیرونی است.

تردیدی نیست که وجود آرامش در ارتباط انسان با محیط زندگی او و انسان های دیگر و بر کیفیت زندگی می افزاید اما شاید بپرسید آرامش در زندگی درونی به چه معنایی است. زندگی درونی به مفهوم آن چیزی است که در ذهن و روان فرد جریان دارد.

محتویات روان انسان، برخی خودآگاه و برخی ناخودآگاه است. برای نمونه، محتویات خودآگاه آن چیزی است که طی روز برای فرد اتفاق افتاده و از آنها باخبر است.

اگر او از رفتار و گفتار و واکنش های خود در طول روز راضی باشد طبعا احساس آرامش می کند اما بخش عمده ای از محتویات روان انسان را موضوعاتی تشکیل می دهد که او روزگاری از آنها مطلع بوده است اما چون با تصوری که وی از خود داشته سازگار نبوده، یا موضوعات نگران کننده و اضطراب آوری بوده است، ذهن وی، آنها را به ناخودآگاه سپرده است، ظاهرا این موضوعات فراموش شده است اما در واقع آنها موجود و فعال هستند و بر کل رفتار فرد تاثیر می گذارند.

ریشه بسیاری از گفتارها و رفتارهای ناموجه انسان نسبت به دیگران ممکن است همین نگاه ناخودآگاه باشد که او را نسبت به دیگران خشمگین یا بدبین می کند و در عین حال سبب اضطراب، افسردگی، رفتارهای وسواسی و ترس های بیمارگونه در او می شود که کیفیت زندگی وی را تنزل می دهد و آرامش را از او

می گیرد.

در نتیجه هماهنگی بین اجزای مختلف روان اعم از خودآگاه و ناخودآگاه برای آرامش درونی ضروری است که آن هم زمانی حاصل می شود که انسان در زندگی هدف های خداجویانه ای که منتهی به خیر برای او و دیگران می شود را در نظر داشته باشد و هیچ گاه از اصول عقب ننشیند.