آرشیو یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۱، شماره ۵۰۶۴
تجسمی
۲۰

حسن راستانی

در تاریخ عکاسی ایران تنها یکبار واقعیت، موضوع مهمی برای عکاس جلوه کرد و تا مرز مرگ پیش رفت. این مرحله ای بود که عکاس ایرانی خود را در جبهه جنگ دید. هیچ وقت واقعیت در کشور ما به اندازه واقعیت جنگ تحمیلی موضوع عکاسی برای عکاس ایرانی نشده است. این مقطع تاریخی مهمی بود که عکاسان پشت سر گذاشتند و بابت عبور از آن چیزی به قیمت جان خود را سرمایه کردند اما امروز ما نتوانسته ایم این دستاورد را به رسمیت بشناسیم و آن را آموزش دهیم و حفظ کنیم. تمام گرفتاری های نگاه مسئولان به عکاسی از جایی ناشی می شود که دستاوردهای این هنر را در جنگ و انقلاب نادیده می گیرند. آنچه در عکاسی جنگ اتفاق افتاد حرفه ای گری نبود بلکه عشق و ایمان بود. سهم عکاس جنگ تنها عکس هایش نبود بلکه حضور عاشقانه اش در رویدادها بود اما همان عکاسان حالامهجوران جامعه خود شده اند، من که سال ها در جنگ عکس گرفتم، هیچ لحظه ای مثل این روزها من و دوربینم احساس تنهایی و بی کسی نکرده ایم. من چرا باید بعد از این همه کسب تجربه و کار در این کشور نتوانم دوربین خودم را دست بگیرم و از شهر زندگی ام عکاسی کنم؟ آیا می دانید وقتی روح هنرمند کسل شود، جامعه اش می میرد؟ چون هنرمند روح جامعه است و می تواند آن را شاد یا رخوت زده کند. این خطر بسیار بزرگی است که متوجه کشور ماست. حواسمان باشد هنرمندان منزوی نشوند چون منزوی شدن باعث خلق نشدن هنر نمی شود بلکه سبب خلق هنر انزوا و تنهایی می شود. اینکه عکس های مستندگونه از زندگی مردم گرفته نشود یک خسارت بزرگ به تاریخ اجتماعی ایران است،