بوی کربلامی آید
فقط آنان که هم آیین یاسند
حسین و کربلارا می شناسند
توفان «محرم» در همه شهرها و روستاها می وزد. درختان به احترام نام «حسین(ع)» خم شده اند. صدای طبل عزا در خیابان و کوچه ها می دود؛ رهگذران سیاهپوش، به بیرق های در اهترازی چشم دوخته اند که روی آنها نوشته شده: «هیهات منا الذله»
شاید اگر با دقت گوش کنی صدای آسمانی محتشم را از گلوی خشکیده اش بشنوی که:
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
از خود می پرسی که نام و یاد «حسین(ع)» بعد از قرن ها با این مردم عاشق چه کرده است؟ یک معشوق و این همه عاشق؟
تکیه ها و حسینیه ها پیراهن نیلی به تن کرده اند و هرکس را که می بینی انگار درون سینه اش ابری عزا گرفته است و در دلش محشر کبرایی برپاست.
کم کم دسته های عزاداری شکل می گیرند؛ اشک ها دسته دسته از راه می رسند و دسته های زنجیرزنی از آسمان تا حسینیه دل و از آنجا تا نفس های تنگ غروب صف می کشند.
حالاحتی بوی سیب از سمت کربلابه «شام» که نه! به مشام می رسد.
و کربلاچیست جز سرزمینی تشنه که می تواند تمام دل های تشنه را سیراب کند.
و کربلاآبروی همه خاک است؛ خاکی که هر ذره آن مهر نماز عاشق ترین بندگان خداست.
و کربلانخلستانی است که تا هنوز نخل هایش سربریده می رویند و ایستاده می میرند.
و کربلاابتدای دل هایی است که با عاشورا گره خورده اند و عاشورا روز سربلندی انسان است.
و تو خوب می دانی که چرا هر سال در چنین روزی خورشید از بلندای نیزه ای خونین طلوع خواهد کرد.