تکیه شعر
«انفجار» (برای کودکان غزه)
هر صبح
با نخستین انفجار
پاهایت از خواب بیدار می شوند
آن سوتر
پدر
دست ها و پاهایش را
انفجار برده است
و دیوارها
دیگر خانه تو نیستند
دیوارها خاک شده اند
تا به آغوش بگیرند
مادرت را
*
حالاتو مانده ای و
بغضی که باید منفجر شود
دیگر هیچ فرقی نیست
میان انگشتانی که ماشه را می کشند
با دستانی که بغضت را
در قطعنامه ها وتو می کنند
*
امروز نه این خاک
و نه آن آسمان
امروز
تاریخ شرمسار توست
سرت را به آسمان بده
و بغضت را
بر این خاک ببار
فردا
زیتون زارها
از بغض های تو شکوفه می دهند