آرشیو دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱، شماره ۵۲۴۶
صفحه آخر
۲۸
قاب

فانوس فکر او

امید بی  نیاز

فانوس هایی که در حوالی کودکی اش به آسمان می رفتند، تخیلش را شکفت، فانوس هایی آویزان بر بادبادک سیاه و سفید به هوا می شتافت، پائین بر پشت بام های گلی، نگاه هایی تا ابرها می رسید. آسمان محله «سید نصرالدین» هوای دیگری داشت. اندکی باران احساس می شد، ابرها در نور فانوس به نمایش در می آمدند. «صادق» در میان همین تصویر واقعی پا گرفت. حالاآسمانی در کودکی او هست که نخستین تابلوی زندگی اش است. این تابلوی زنده روی خانه ها می ایستاد، خانه هایی یک طبقه با پشت بام گلی که خشت به خشت دیوارهایش عاطفه بود، همیشه با خودش روح بومی باران داشت، اصول زندگی به شمار می رفت. آن سوتر برای کودک دهه 20 سرگرمی های دیگری هم بود. استخر نبود، ورزش شنا شاید کشف نشده بود، اما جوی آبی به انتهای خیابان «خیام» ختم می شد، درست به شکل حوضچه ای در می آمد، با اشیایی که مثل جریانی سوررئالیستی در آب گردهم می آمدند. پوست هندوانه، لنگه کفش، بطری شکسته، حلبی های خرده ریزه در آب حوض جمع بود. «صادق» چه می خواست، هوا و زمین به شکل تابلویی در می آمد، تا او رنگ های پیدا و پنهان را روی ذهن بیاورد. همین بود که از همان بچگی نقاش شد. «زیر گذر قلی» حالاهم تابلوی او در شعبه نفت را به یاد دارد، خوشنویس خردسال به زیبایی نوشته بود؛ «استعمال دخانیات اکیدا ممنوع!»

صادق تبریزی حالااز استوانه های نقاشیخط معاصر است، هنرمند 74 ساله با انگشتانی بلورین، قلم را با کاغذ آشنا می کند. او ذهنی آرام و آهنگین دارد. عین پیانونوازی بر کاغذ دست می کشد، حروف، نت های او در تابلو هستند. به تازگی مستندی از زندگی صادق تبریزی ساخته می شود.