آرشیو یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۱، شماره ۳۶۱۱
صفحه آخر
۲۰
مناسبت روز

شکوفه های بهار در زمستان سامرا

عبدالرحیم سعیدی راد

خورشید در غروب سامرا توقف کرده است. آنچنان که خون در رگ های هستی بند آمده است. باد، خبری عظیم برای نخل ها آورده که اینچنین گیسو پریشان شده اند. داغی سترگ همه شهر را بلعیده است. ابرهای عزادار از راه می رسند و چشم های آسمان نم نم می بارد. آنقدر آسمانیان اطراف خانه امام را قرق کرده اند که انگار هرقطره باران، فرشته ای است که برای عرض تسلیت به زمین آمده است.

صدای شیون از خانه نورانی یازدهمین پیشوای عالم بلند است. خانه ای که باید آن را «بیت الاحزان» نامید. خانه ای که دائم تحت نظر بود و همه رفت و آمدهایش کنترل می شد؛ اما امروز دیگر لازم نیست این خانه در محاصره باشد زیرا شوکران کار خودش را کرده است و امام مظلوم به بهشت وارد شده است.

با این همه اندوه جانکاه چه باید کرد؟ آیا زمین تحمل این همه سوگ را دارد؟

واقعا 29 سال، آن هم سال هایی که سرشار از فصل های پاییز بود، عمر کوتاهی ست برای امامی که آخرین ولی خدا را بر دامان خود پرورش می داد.

گلها هم برای عرض تسلیت به تنها جانشین امام آمدند. کسی که هر چند خرد سال است اما آخرین شگفتی ساز هستی است و از امروز که اینچنین عزادار است، باید امانت سنگین امامت را بر دوش بگیرد.

اینک ای آخرین منجی بشریت!

هم به توتسلیت می گوییم و هم دست بیعت به سمت تو دراز می کنیم تا بگوییم با تو هستیم و سر به فرمان اراده تو.

می دانیم آن طور نبوده ایم که تو از ما انتظار داری؛ اما از تو می خواهیم که برگردی و این خاک را آسمانی کنی...

برگردی و دست ما که همچون شاخه های درختان به سمت تو دراز شده اند بگیری...

برگردی و به این باغ زمستان زده بهار را هدیه کنی...

برگردی و دل جمکرانی ما را منور کنی. همین.