آرشیو شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۲، شماره ۲۶۵۱
صفحه آخر
۱۶
اندیشه های تصویری

لذت / درد همچون زندگی/ مرگ

درد

ناصر فکوهی

درد همچون لذت، پیش از هر چیز گویای وجود و زندگی است، هم از این رو، بی دردی مطلق که لذت را نیز بی معنا می کند، با نوعی خنثی شدن و بی رنگ و بویی حیات همراه است که می تواند به شدت همین حیات را حتی در کوچک ترین اشکال بیولوژیک آن تهدید کند و آن را به سوی تخریب خود برده و موجود زنده را به بازداشتن آن در موجودیت دیگری و به انصراف از تداوم بخشیدن آن در موجودیت خویش کند. درد در یک معنا و در تقابلی سر سخت، با لذت یعنی به عبارت دیگر زوج لذت/درد همچون زوج زندگی/ مرگ پایه یی را می سازد که بر اساس آن می توان بیولوژی انسانی یعنی یک بیولوژی فرهنگی را که دایما از طبیعت و زیست فاصله می گیرد اما هر چه بیشتر فرهنگ خود را بر اساس موقعیت های بیولوژیک و طبیعی تعریف و توجیه می کند، درک کرد. لذت آفریدن، همچون درد آفریدن، فرآیندهایی زیستی – فرهنگی هستند که در دو سوی خود زوج لذت/ درد را هر بار به گونه یی متفاوت (در معنای روانکاوانه کلمه) بازآفرینی می کنند. بنابراین لذت و درد در بطن حیات و در بطن فرهنگ قرار دارند و به زحمت بتوان جامعه یی را متصور شد که توانسته باشد یا هرگز بتواند این زوج را از یکدیگر جدا کند؟ اینجاست که مساله اخلاق انسان شناسانه به میان کشیده می شود و این پرسش اساسی که آیا پایه های بیولوژیک موقعیت های فرهنگی را می توان دلیلی کامل برای توجیه همه این موقعیت ها از جمله موقعیت زوج لذت/درد به حساب آورد؟ پاسخ به این پرسش، شکل اساسی بخش بزرگی از تاریخ اندیشه انسانی بوده است: پاسخی که می تواند سرنوشت و ارزیابی ما را نسبت به بسیاری از سلسله مراتب و ارزش گذاری ها در نظام های فرهنگی میان فرهنگ ها و افراد گوناگون روشن کند. اگر درد، پایه یی فرض شود برای رسیدن به لذت (ی مفروض و در آینده) در چنین حالتی، چگونه می توان از لحاظ اخلاقی آن را محکوم کرد؟ و اگر لذت پایه یی باشد برای درد (ی که احتمالااز راه خواهد رسید) چگونه می توان آن را پذیرفت؟ در هر دو سوی مساله، یک موقعیت حقیقی همزمان در برابر یک موقعیت مفروض در زمان قرار داده شده است: اینجاست که درک ما از واحد زمان/ مکان به مثابه واحد اصلی فرهنگ می تواند حرف آخر را بزند.