آرشیو یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲، شماره ۲۶۶۹
صفحه آخر
۱۶
تلنگر

ما فرزندان دهه 60

بالیوود تولدت مبارک

فاطمه باباخانی

دهه 60 بود، ما فرزندان همان سال ها بودیم، جنگ بود و کوپنی که ماه به ماه برگه یی از آن کنده می شد. دهه 60 بود و صف های نفت که از ابتدا تا انتهای خیابان کشیده می شد. دهه 60 بود و رنگ فرم لباس های ما قهوه یی و سورمه یی و سیاه بود. دهه 60 بود و دفترها همه کاهی و پاک کن هایی که به جای پاک کردن ردی از سیاهی بر دفترهای کاهی قهوه یی می کشیدند. هرازگاه برادر جسم سیاهی را پیچیده در یک روسری به خانه می آورد که نامش «دستگاه» بود و می شد در آن فیلم VHS گذاشت و دید. شعله و خیلی دیگر از فیلم های هندی را در دستگاه می دیدیم، پایان خوش فیلم ها رویایمان را پرواز می داد. تلویزیون خانه مان سیاه و سفید بود اما در طول دیدن فیلم، دنیایمان رنگ می گرفت و ما آینده شادمان را پیش چشم می دیدیم. سال های سال است که از آن روزها و دیدن فیلم های هندی گذشته است، ما کودکان آن دهه امروز در چهارمین دهه از زندگی به سرمی بریم، از ما آنهایی که ازدواج کرده اند درگیر مخارج روزمره اند، آنها که ازدواج نکرده اند، داشتن زندگی مشترک را هر روز دور و دورتر می بینند. این روزها، هر عصر که از سر کار بازمی گردم و تا رسیدن به اتوبوس و مترو مسیری را طی طریق می کنم، سر هر کوی و برزن جوانی را می بینم که به روز ترین فیلم های جهان را در گوشه یی پهن کرده و می فروشد. در میان فیلم هایش به ندرت فیلمی از سینمای بالیوود یافت می شود. من نیز امیدم را به بالیوود از دست داده ام و می دانم سینمای اروپاست که زندگی ما را به عینه نشان مان می دهد، تلویزیون خانه مان گرچه رنگی است اما فیلم هایی که می بینم اغلب سیاه و سفیدند و رنگی هایش نیز در ذهن من گویی به سیاه و سفید تقلیل می یابند. با این همه هنوز وقتی به گذشته می نگرم در کنار روپوش قهوه یی و کفش کاهی و مدادتراشی که سال به سال مادر از خواهر قرض می گرفت و سر صف جایزه می گرفتم، هنوز تصویری از سینمای هند هست و دنیایی که آخرش خوش بود. شاید از همین رو در صد سالگی سینمای هند لازم است یادی بکنم از آن: بالیوود تولدت مبارک.