آرشیو دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۲، شماره ۲۶۸۸
صفحه آخر
۱۶
از دیگران

روایت کتابی که ترجمه شده بود

عرفان صفی پور

چندی پیش تصمیم گرفتم سری کتابی از یک نویسنده انگلیسی به نام دیوید پلزر ترجمه کنم. کتاب هایش جذاب بود و در سیر داستان هایی بود که نومیدی و رنج بشری در آن موج می زد و مهم ترین نکته اش این بود که بر اساس روایت های واقعی نوشته شده بود. همین چیزها مرا واداشت تا تجارب ناموفق ترجمه قبلی را فراموش کنم و با همه شلوغی ها و دردسرها، سراغ ترجمه این کتاب ها بروم. طبق یک عرف اخلاقی وارد مذاکره با نویسنده شدم. نویسنده که این سه کتابش هر کدام چهار سال به عنوان بهترین کتاب سال نیویورک تایمز شناخته شده و به 40 زبان دنیا ترجمه شده بود، از این تصمیم استقبال کرد و گفت با شناختی که از شرایط و وضعیت اقتصادی ناشران ایرانی و همچنین عدم وجود حق کپی رایت دارد هزینه یی هم بابت مسائل کپی رایت دریافت نمی کند. مذاکرات ما به نتیجه رسیده بود و نویسنده اثر هم تاکید داشت که کتابش به هیچ عنوان به فارسی ترجمه نشده. ما هم با اطمینان خاطر کتاب ها را از سایت آمازون سفارش دادیم تا یک وقت نسخه های الکترنیکی که از آن در دست داریم ناقص نباشد. چند روز بعد از این اتفاق در حال سیر در یک فروشگاه اینترنتی کتاب بودم که دیدم هر سه کتاب توسط یک انتشارات بزرگ و معروف که کار نشر را کنار گذاشته است، ترجمه و منتشر شده بود. یاد «نادر قبله یی» افتادم که برای ترجمه آثار تام راب اسمیت به فارسی حتی سفری به بریتانیا کرده بود و او را از نزدیک ملاقات کرد تا رسما اجازه ترجمه را از مولف بگیرد. اما حالااین نویسنده روحش هم از کار مترجم فارسی کارش بی خبر بود. موضوع را به نویسنده منتقل کردم. خیلی متعجب و در عین حال عصبانی شد و گفت که خیلی از طرفدارانش از او پرسیده بودند که کتابش به فارسی یا عربی ترجمه شده یا نه و او ناخواسته و نادانسته پاسخ غلط داده بود. اینها گفته نشد که به حال نویسندگان کشورمان افسوس بخوریم، اینها گفته شد تا شاید روزی به حقوق ما هم احترام بگذارند و ما هم یاد بگیریم به حقوق دیگران احترام بگذاریم. درست است اینجا کپی رایت یا همان حق معنوی اثر به معنای واقعی وجود ندارد اما اخلاق که هست. کاش بفهمیم که باید با سرمایه های فکری کشورمان اخلاق مدارانه برخورد کنیم.