آرشیو شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۲، شماره ۵۳۸۰
تماشاخانه
۲۵

دیالوگ

امروز، ساعت شش بعد از ظهر، خانم هاکینز که زنی 40 ساله است با مینی دختر تقریبا 16 ساله اش سرگرم خیاطی و بافتنی اند. در انتهای صحنه دری به راهرو منجر می شود. میزی کنار در قرار گرفته و تلفنی روی میز است.

خانم هاکینز: خوراک ایرلندی همچین هام برای شب یکشنبه مناسب نیست [مکث] باباتم که گوش گاو و گوساله دوس نداره [مکث] از این بابت خدا رو شکر! [مکثی دیگر، چند سوزن از دهان بیرون می آورد] باید بگم عادی نیست ها... این که هنوز نیومده، سال ها بود همچی تلفنی نزده بود... زنگ بزنه بگه با قطار بعدی می آد!

مینی: گفت که چرا دیر می آد؟

خانم هاکینز: نه،... یه کاری توی دفتر حتما... احتمالا. [سوزن عوض می کند] واقعیتش رو بخوای هیچ وقت از مرغ هم خوشش نیومده!

نمایشنامه قطار پنج و بیست و پنج دقیقه – تورنتون وایلد -