آرشیو دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، شماره ۱۷۵۹
صفحه آخر
۱۶
درام های تلفنی

فوتبالیست ها

سوسن مقصودلو

مهناز – الو؛ سلام.

من – سلام مهوش جون به خونه زنگ بزن. اینجا خوب آنتن نمیده.

مهناز – نشناختید؟

من -....

مهناز – من مهناز هستم. خواهر مهوش شماره خانه را لطف کنید.

من – یادداشت کنید.

مهناز – دوباره سلام. مزاحم نیستم؟

من – نه.

مهناز – چه خبر؟ داشتم برای پسرم شازده کوچولو را می خواندم به قسمت روباه و اهلی شدن که رسیدم؛ یاد شما افتادم که نقش گل را بازی کرده بودید. می شود با پسرم سلام علیک کنید؛ می خواهد صدای شما را بشنود.

من – شب بخیر آقا کوچولو.

پسر – شب بخیر خانم گل سرخ.

من – از شازده کوچولو خوشت میاد.

پسر – بله خداحافظ.

مهناز – ببخشید؛ پسرم باید بخوابد.

من -....

مهناز – چه خبر هنوزم کار می کنید.

من – گاهی.

مهناز – خوب است که می نویسید. سرتان گرم می شود.

من – الان داشتم قصه عارفی را می خواندم؛ از مردی پرسید چندسالت است؛ گفت 30سال. گفت 30سال را از دست دادی چه به دست آوردی؟

مهناز – خب.

من – همین.

مهناز -....

من -....

مهناز – پسرتان چطور است؟

من – پسر کوچکم 16ساله است.

مهناز – راست می گین. آخرین بار که دیدمش یک ساله بود. پسر بزرگتان چه می کند؟

من – درسش تمام شده.

مهناز – یادتان است کارتون فوتبالیست ها را دوست داشت.

من – یادم نمیاد.

مهناز – یک بار به او گفتم دو تا از فوتبالیست های داخل کارتون، پسرخاله های من هستند.

من – راستی؟

مهناز – با تعجب گوش کرد وقتی رفتم به شما گفته بود چه دوست دروغگویی داری. یادتان است اسم آن فوتبالیست ها چه بود؟

من – نه.

مهناز – خب دیگر مزاحم نمی شوم. خدانگهدار.

مهناز – ببخشید مجددا زنگ می زنم.

من – خواهش می کنم.

مهناز – به داریوش جان بگویید اسم پسرخاله های من سوباسا و کاکرو بود.

داریوش – کی بود مامان؟

من – خانمی که برای تو یک پیغام داشت.

داریوش – کی؟

من – مهناز بود.

داریوش - از بابام خبری نداد؟

من – نه.