آرشیو پنجشنبه ۱۷ امرداد ۱۳۹۲، شماره ۲۷۴۷
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

3 درصد

سروش صحت

حال و حوصله ستون نویسی ندارم. آن هم وقتی که تازه از سفر برگشته ام و مطمئن هم نیستم که روزنامه منتشر می شود یا نمی شود. کنار خیابان ایستاده بودم که تاکسی ای جلوی پایم ایستاد، همان تاکسی ای بود که در این 20 روز که توی خیابان بودم برایم آب و غذا می آورد. سوار شدم. گفتم: «ببخشید، شما بودید که در این مدت که من در کویر گم شده بودم، به دادم می رسیدید؟» راننده گفت: «بله.» گفتم: «پس من زندگی ام را به شما مدیونم.» راننده چیزی نگفت و لبخند زد. گفتم: «من هر جا بروم، شما می آیید؟... هیچ جا نباید نگران آب و غذا باشم؟» راننده گفت: «خیال تان راحت.» گفتم: «ممکن است روزی نیایید؟» راننده گفت: «غیرممکن است.» خیالم راحت شد. اینکه بدانید در هر شرایطی... در هر شرایطی کسی هست که فراموش تان نمی کند و به دادتان می رسد، بزرگ ترین دلگرمی عالم است. برای اینکه مطمئن تر شوم، پرسیدم: «یعنی خیالم صد درصد راحت باشد؟» راننده کمی فکر کرد و گفت: «احتمال اینکه شما را به حال خودتان رها کنم فقط 3 درصد است.» ساکت شدم. من که گم شدن در بیابان را تجربه کرده ام، می دانم 3 درصد زیاد است... خیلی هم زیاد است.