آرشیو چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲، شماره ۲۷۸۶
صفحه آخر
۱۶
تاریکخانه

روحانی... اوبامالله اندکی صبر... نزدیک است!

شهرام شهیدی

اوباما: پرزیدنت حسن، های.

روحانی: های اوباما. هاو آر یو؟

اوباما: هپی نیو یر! بیا با هم مذاکره کنیم.

روحانی: خب بکنیم.

اوباما: بکنیم دیگه.

روحانی: من هم همین را عرض کردم. شما اول بفرمایید.

اوباما: ببین حسن من میگم تمام گزینه ها رو میز منه.

روحانی: شما داری دبه می کنی. گزینه مزینه قرارمان نبود.

اوباما: من فکر کردم قراره شرط مرط وسط نباشه اما من گزینه هامو دوست دارم.

روحانی: خب اصل دیپلماسی هم همینه که آدم از چیزهایی که دوست داره دست برداره.

اوباما: پس تو هم دستاتو بردار.

روحانی: از کجا بردارم؟

اوباما: از جایی که دوست داری.

روحانی: آدم باید همه جا رو دوست داشته باشه. همه رو دوست داشته باشه. مثل شما یکسونگر نباشه که...

اوباما: من یکسونگرم؟ من که همه جای دنیا رو مثل ملک شخصی ام می دونم یکسونگرم؟ باید اثبات کنی!

روحانی: باز پیش شرط واسه من گذاشتی؟ اصلامن میرم.

اوباما: نرو دیگه. بری باز محمود میاد همه چیز را نفی می کنه.

روحانی: چطور شما همه چیز را منکر بشین خوبه؟ باید معذرت خواهی کنین.

اوباما: من پیش شرط نمی ذارم دیگه. تو هم نذار.

خانم باجی: چی کار دارین می کنین اینجا؟

خوزه: کات سینیور. کات! ما داشت نمایشنامه تمرین کرد.

خانم باجی: تئاتر یا سینما؟ کی در نقش کی بود حالا؟

من: من روحانی بودم و شبح آقابزرگ نقش اوباما را داشت.

خانم باجی: حالاکی مذاکره را برد؟

شبح آقابزرگ: کسی قرار نیست به تنهایی بازی را ببرد. این نمایشنامه بر اساس تئوری برد – برد نوشته شده.

خانم باجی: نظریه شما که مهم نیست. مهم نقشه یی است که آنها کشیده اند.

اگر بازی برد برد می خواهید بدهید برخی داوران لیگ برتر بازی را برایتان دربیاورند.

کات! نمایشنامه فعلارفته گل بچیند.