آرشیو سه‌شنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۲، شماره ۲۸۴۱
روزمره ایرانی
۱۰

این چانه های گرم

ندا عبداللهی

ما به اصرار عادت کرده ایم. ما به گفتن و شنیدن آنچه چندان به واقعیت نزدیک نیست، عادت کرده ایم. ما به چانه زنی برای نزدیک شدن به امر واقع عادت کرده ایم. ما عادت کرده ایم از کله سحر تا سیاهی شب برای خرد و کلان زندگی مان چانه بزنیم و اینقدر این عادت برایمان عادی شده که دیگر شب ها فک درد هم نمی گیریم. این سناریوی تکراری با چانه زدن اول صبح بر سر کرایه یا مسیر بهتر با راننده تاکسی کلید می خورد، بعد در محل کار با چانه زدن بر سر حقوق و اضافه کار ادامه پیدا می کند، بعدتر خودش را به خریدهای روزانه می کشاند و آخر سر در خانه به چانه زنی هایی در باب چه کسی درست می گوید، ختم می شود. ما نه دوست داریم و نه عادت داریم که بدون چانه زدن با دیگری به توافقی دست یابیم. اصلاکسی که چانه نمی زند، مشکوک و قطعا کاسه یی را زیر نیم کاسه پذیرش بی چانه اش مخفی کرده است. چانه زنی از ارکان جدایی ناپذیر هر نوع توافق است. این گونه است که طرفین رضا می دهند به معامله یا توافقی که حاصل می شود. دامنه این چانه زدن ها در همه ارکان زندگی نمود دارد و تنها به معاملات و خریدهای روزمره هم محدود نمی شود. چانه زنی بر سر تعیین حقوق، وظایف و تکالیف امری شایع در طول روز است. چانه زنی بر سر احترام به خواستنی ها و نخواستنی ها جزء جدایی ناپذیر مراودات روزانه است. ستادن هر حقی نیاز به چانه زنی دارد و این برای طرفین ماجرا امری طبیعی محسوب می شود. اینچنین است که در هر کدام از ما توانایی هایی مثال زدنی برای چانه زدن رشد و پرورش می یابد. ما هر کدام برای قبولاندن نظرات خود به دیگری چانه زنانی قهار هستیم. این امر ریشه دار در فرهنگ زندگی روزمره تا آنجا گسترش یافت که زمانی در فضای سیاسی چانه زنی از بالاو فشار از پایین نسخه تجویزی برای اصلاح امور بود. حالاهم البته در بالاچانه زنی بین گروه ها و جناح های مختلف برای به کرسی نشاندن نظرات خود ادامه دارد، در پایین هم که چانه زنی در متن زندگی روزمره مان جاخوش کرده است.