آرشیو پنجشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۲، شماره ۲۹۱۵
صفحه آخر
۱۶
داستانک

نامه به زندگی

افشین پهلوان/ زندگی محترم / با سلام / احتراما، اینجانب به نمایندگی گروهی از دوستان و همکاران، پیرو تولدی که حدود دو الی سه دهه پیش داشته ایم و پیرو سال های گذرانده شده به استحضار می رساند که از نحوه برخورد جنابعالی و همکاران تان به هیچ وجه من الوجوه راضی نیستیم. اینجانبان خوب بر این موضوع معترفیم که جنابعالی نیز از ما به خاطر تفکرات و کارهایمان اصلارضایت ندارید. اما این فکر خام را از سرتان به در کنید که به این زودی ها از زندگی استعفا دهیم. راستش را بخواهید بعضی از ما چندین بار به این فکر افتاده ایم اما با خودمان یک دل نشده ایم. فعلاکه تصمیم داریم تا آخرین روز ممکن در خدمت تان باشیم و طبق قراردادی که فی مابین بسته شده جنابعالی هم فعلانمی توانید با عدم رضایت ما، حکم اخراج را صادر فرمایید. لذا آش کشک خاله تان هستیم و بخواهید نخواهید بیخ ریش تان. با توجه به این توضیحات شایسته است فکری به حال خودتان بکنید و دست از کارشکنی هایتان، بردارید. جنابعالی با این گول زنک هایتان مثل باران و برف و بهار و بستان و چندرغاز پول عایدی شاید قادر باشید چند نفر را در دام فریب تان گرفتار آورید ولی امثال ما در هیچ زمانی خام این فریب های شما نخواهیم شد و با کمال احترام باید عرض کنیم که بروید و این دام ها را بر جای دگر بنهید.