آرشیو پنجشنبه ۶‌شهریور ۱۳۹۳، شماره ۲۰۸۵۷
اخبار کشور
۳
چشم به راه سپیده

این دل بیمار حالش به شود دل بد مکن

پرواز قاصدک

باد آمد و ورق زد و از لای سررسید

پرواز کرد قاصدکی خوش خبر رسید

چرخی زد و ستاره شد از آسمان گذشت

مانند پلک هم زدن آمد، زمان گذشت

ترکیب چهره تو و خورشید در سرم

داری طلوع می کنی از کنج دفترم

با نقشه های پلک زدن در کمین من

پس لرزه های چشم تو و سنگچین من

اسطوره رسیده به دوران شاه شیر!

در دستت آشیانه گنجشک های پیر!

تنها دلیر مانده به طوفان دشت تو!

از مرز چشم های من آنکه گذشت تو!

من با تمام پیکره بیستونی ام

دائم اسیر دغدغه سرنگونی ام

مکتوب بر مجسمه سنگی من است

راز بزرگ عشق تو دلتنگی من است

عشق، آسمان به اهل قفس هدیه دادن است

دلشوره های در نوسان ایستادن است

دست مرا به سرخی آتش کشانده است

سیبی که بر بلندترین شاخه مانده است

در گوشه گوشه گوشه دیوار چشم توست

بر هر چه خیره می شوم انگار چشم توست

پس می زنم تو آن طرف پرده نیستی

پیشانی اتاق عرق کرده، نیستی

آن اتفاق هر شبه رخ داده در حیاط

یک شاخه گل- نشان تو- افتاده در حیاط

می افتم از نگاه خودم روی دامنم

این لحظه را به نام تو تاریخ می زنم

تا بشکند به ناله ناقوس، خوابمان

از آسمان خدا بفرستد جوابمان...

فروغ تنگاب جهرمی

نکته

می دانی چرا روز جمعه، نه «فرد» است و نه «زوج»؟... چون ترکیبی از «فرد» و «زوج» است، یعنی روز «فرج».

خوب می شوم

آقا قسم به جان شما خوب می شوم

باور کن آخرش به خدا خوب می شوم

این روزها ز دست دل خویش شاکیم

قدری تحملم بنما خوب می شوم

حتی اگر گناه خلایق کشم به دوش

با یک نگاه لطف شما خوب می شوم

من ننگ و عار حضرتتان تا به کی شوم

کی از دعای اهل بکا خوب می شوم

با یک دعای مادر دلسوز و مهربان

ام الائمه النجبا خوب می شوم

جمعی کبوتر حرم فاطمه شدند

من هم شبیه آن شهدا خوب می شوم

من بدترین غلام حقیر ولایتم

ای بهترین امام بیا خوب می شوم

با این همه بدی به ظهور شما قسم

با یک نسیم کرب وبلاخوب می شوم