آرشیو پنجشنبه ۲۷‌شهریور ۱۳۹۳، شماره ۲۱۱۷
روزنامه فردا
۱۶

علم بهتر است یالله

اشکان خطیبی

همه آثار نویسندگان روس را خوانده بود. سابقه نداشت نام اثری از چخوف، تولستوی، داستایفسکی، تورگنیف، بولگاکف یا... برده شود و او پاسخ ندهد: اونو که خوندم! هنوز اسم کوچک نویسنده فلک زده از دهانت خارج نشده بود که شروع می کرد به تکان دادن سرش جوری که یعنی: آره، آره می دونم! بعد نوبت به نام کتاب می رسید. مثلامی گفتی: برادرا...

- اونو که خوندم!

بنابراین گفت وگو با او درباره آثار نویسندگان روس، بیشتر از 10ثانیه طول نمی کشید. این وضع در مورد نویسندگان فرانسه، ایتالیا، انگلیس، آمریکای جنوبی، آمریکای شمالی و سایر کشورهای جهان هم به همین منوال بود. شاید گاهی با دادن لقبی به نویسنده یا کتابش، تنوعی در گفتارش ایجاد می شد. مثلا؛ «آه، فاکنر بزرگ با گور به گور تکرارنشدنی!» یا «همینگوی جذاب غمگین!» یکی از آن میهمانی های شلوغ در جریان است.

آدم ها در گروه های چهار، پنج نفره گردهم ایستاده اند و با شور درباره هرچیز روشنفکری ای که فکرش را بکنید حرف می زنند! دود همه جا را گرفته و استراوینسکی تحمل فضا را راحت تر کرده. یکی یکی درها را به هوای یافتن دستشویی باز می کنم و می بندم که می بینمش. روبه روی کتابخانه صاحب خانه ایستاده و با دوربین موبایل از کتاب ها عکس می گیرد. تک سرفه ای می کنم. هول می شود و تلفن از دستش می افتد.

- ا... خیلی مجموعه کاملیه. هرچند من همه شونو خوندم.

- آفرین به شما.

سکوتی طولانی برقرار می شود. شیطنتم گل می کند.

- یه نویسنده پرتغالی هست؟ کارلوس...

تندتند سرش را به نشانه تایید تکان می دهد.

-کارلوس چی بود؟

لحظه ای می ماند.

- ا... اتفاقا خیلی هم به آثارش علاقه مندم! صبر کنید الان می گم...

- کارلوس کی روش؟!

- بله. کی روش. نویسنده موج نوی پرتغال!

لبخندی می زنم و در را می بندم.