آرشیو سه‌شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۳، شماره ۲۲۵۱
جهان
۸

دختر کفش دوز

دایان دوکریه مترجم: محمدعلی عسگری

امیلیا ویرا، در خانواده ای از بورتو متولد شد که چیزی نداشت. پدرش کفش دوز ماهر و لایقی بود. چند بار در پایان قرن نوزدهم در توطئه علیه نظام پادشاهی شرکت کرده و مدتی طولانی را هم در زندان گذراند. این دختر روح ماجراجویی را از پدرش به ارث برده بود. با ایجاد نظام جمهوری، در لیسبون ماند؛ درست در وسط محله شیادو و در نزدیکی تئاتر «سائوکارلو.» آن زمان، دیگر متخصص در صنعت کفش سازی ویژه برای مرکز اوپرا شد. امیلیا بین سه برادر و چهار خواهرش زیباترین نبود، اما طبیعتی تحریک کننده داشت که گاه تا حد وقاحت می رفت. در دوران نوجوانی بود که نواختن پیانو و زبان فرانسه را آموخت. فرانسه زبان رایج در بین دختران خانواده های متشخص بود. به میمنت مشاغل مربوط به تئاتر، این خانواده ثروتی به دست آورد. امیلیا ایام تعطیل خود را در «استوریل» یعنی ییلاق های فوق العاده پادشاهان پرتغال می گذراند. در آنجا تمرین اسب سواری می کرد. بعدها این عادت تفریحی سوار شدن بر اسب را با خود در وسط لیسبون هم نگه داشت و حتی در حضور خانم های شگفت انگیز جامعه نیز ادامه می داد. در هوس هایش افراط می کرد: یکی از خواهرانش به او مشت زنی را آموخت. به رقص های خارجی مربوط به کشورهای گرم استوایی تمایل زیادی داشت؛ رقص هایی که پیوسته از سوی دیگران مورد تقبیح قرار می گرفت.

در آستانه جنگ جهانی اول بود که پدرش آنقدر به الکل و زنان معتاد شد تا به افلاس افتاد. امیلیا آن زمان 18سال داشت. بنابراین باید به خود تکیه می کرد. ابتدا کارش را به عنوان رقاص سالن به همراه آهنگ های موسیقی یک گروه جاز شروع کرد. در هتل های گرانبها ازجمله «آوندیا» کار می کرد. وظیفه اش افتتاح جشن های همراه با رقص بود و از مشتریان نیز برای رقصیدن دعوت می کرد. چندسال را در این کار گذراند. با مردی شریک شد که بعد معلوم شد نامزدش نخواهد بود.

ادامه دارد...