آرشیو یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴، شماره ۲۱۰۳۷
ادب و هنر
۷
شعر

ایمان به سرنوشت گیاهان بیاورد

علیمحمد مودب

آمد بهار تا گل و ریحان بیاورد

تا دل برد ز آدمی و جان بیاورد

صدها نهال شیفته را آفتاب حسن

چون کودکان به صف به دبستان بیاورد

خط امان مرغ فراری است، برگ گل

تا باز رو به شانة سلطان بیاورد

با ریزه ریزه های شکوفه، درخت شاد

با خویش، یاد برف زمستان بیاورد

صدها دهان به خنده گشوده است بوستان

یلدای گریه را که به پایان بیاورد

هر شاخه، برگ و بار فراوان بیاورد

این شاخه این بیاورد، آن آن بیاورد

باد بهار، گوش هزار ابر خیره را

در چارسو کشیده که باران بیاورد

آری قیامت است، ولی خود بهانه ای است

یا فرصتی که آدمی ایمان بیاورد

برگ بهار نامة اعمال شاخه است

آن سان که غنچه را لب خندان بیاورد

فوج درخت زار، نماز جماعتی است

تا اقتدا به حضرت باران بیاورد

در پایبوس حضرت خورشید خاوران

ایمان به سرنوشت گیاهان بیاورد

کو دیده ای که فهم کند آیه های یار

آمد بهار کاین همه قرآن بیاورد

از خطبة غیور منا، عطر سیب را

تا باغ های خرم لبنان بیاورد

پروندة هزار و یکی برگ مرده را

زیر بغل گرفته، شتابان بیاورد

هر برگ تازه، پیرهنی دیگر از عزیز

بر کلبه های خستة احزان بیاورد

با هر بغل شکوفه، چو شیخی درخت پیر

صدها چراغ را به شبستان بیاورد

غوغای لالة صحبت لب های تشنه را

تا بیخ گوش چشمة جوشان بیاورد

می ترسم از تردد در باغ، بی وضو

نسیان عجیب نیست که عصیان بیاورد

گاهی چو نامه، برگ گلی در عبور باد

پیغام ها ز عمر شتابان بیاورد

گاهی پرنده، واژة داغی است در هوا

ایهام های مشکل و آسان بیاورد

این جامی شکسته به زندان ری خوش است

گر باد، خاک جام به زندان بیاورد

با مشتی از غبار ز سامان اهل جام

بر این خمار شیفته، سامان بیاورد

تصدیع دوستان ندهد شاعر غریب

حتی بدان که نامی از ایشان بیاورد

بر آهوی قصیده، امید ضمانت است

بادی که نکهتی ز خراسان بیاورد

شاید که در شکار تو، ببر بیان من

این شعر را گرفته به دندان بیاورد