آرشیو شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴، شماره ۳۴۰۴
صفحه آخر
۱۶

بزنگاه

همایون: توی یه سطر استعفای خودمو نوشتم و قدم زنان توی مه اومدم خونه و یکسره خوابیدم تا همین غروب. انوش: پس آخرش جفتک تو انداختی! همایون: حالادیگه مثل شتری که افسارشو برداشته باشن، یه کیف، یه سبکی، احساس نشئه عجیبی می کنم. انوش: ولی بدون مقدمه که نمی شه: حتما برنامه ای داری. همایون: فعلاکه دارم برای خودم جست وخیز می کنم و بد هم نیس. انوش: خب؟ بعد؟ همایون: فقط باید چمدونمو ببندم.

روزنه آبی- اکبر رادی