آرشیو پنجشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۴، شماره ۶۱۱۹
صفحه آخر
۲۴
عکس نوشت

پیرمرد، کتاب، وانت

سینا جعفریه (منتقد هنری)

پس از گشت کوتاهی در مرکز تجاری واقع در غرب تهران، هنگام خروج وانت پیکانی جلوی در پاساژ که لبریز از کتاب بود نظرم را جلب می کند. نزدیک می شوم؛ پشت وانت پر بود از کتاب های نو و دست دوم. پیرمرد فروشنده کنار ماشینش ایستاده بود، سلام کردم و کنجکاو شدم بدانم چه عشقی در وجود پیرمرد بوده که باد و بوران کهنسالی هیچ از گرمای آن نکاسته. گویا پیرمرد مغازه ای در خیابان انقلاب داشته و سال ها در آنجا کتاب می فروخته، تا اینکه تیراژ کتاب ها پایین می آید و مشتری های کتابفروشی اش کم و کم تر می شوند، تا آنجا که دخل و خرجش دیگر با هم نمی خواند و چاره ای نمی بیند مگر بستن مغازه. با اندک پولی که برایش می ماند وانتی می خرد و همراه با باری از فرهنگ، به سیاق میوه فروشان راهی کوچه ها و خیابان های شهر می شود. کتابفروشی در ایران بر خلاف کشورهای اروپایی و امریکایی شغلی است که دیگر توجیه اقتصادی ندارد و مرد رهش باید عاشق این کار باشد؛ به قول معروف کتابفروشی هم از آن رسته کارها شده که آدم برای دلش می کند. آمار تعطیلی کتابفروشی ها در کشور خود گواه این ناخوش احوالی است. برخی گمان می کنند به وجود آمدن سایت ها و شبکه های اجتماعی مخاطبان کتاب را از روبه روی ویترین کتابفروشی ها رانده است؛ که البته بی تاثیر هم نبوده.ولی در کشورهای پیشرفته که از نظر تکنولوژی و دسترسی به شبکه های اجتماعی بسیار از ما جلوترند همچنان تیراژهای کتاب سر به میلیون می ساید. شاید اگر فرزندانمان را از همان کودکی به کتابخوانی ترغیب کنیم،کتاب جویی و کتاب دوستی در ضمیرشان نهادینه شود و این «یار مهربان» را دریابند.