آرشیو شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۵، شماره ۶۱۷۸
صفحه آخر
۲۴
حوالی فرهنگ

ژنرالی که مارکز می خواند

یزدان سلحشور

هستند کسانی در ایران، که هنوز فکر می کنند ادبیات آب است، مردم باید فکر نان باشند! اما ادبیات زندگی ست، فرهنگ است، نقشه راه است. هستند کسانی در ایران که هنوز فکر می کنند چه رمان داشته باشیم چه رمان نداشته باشیم، چه شعر داشته باشیم، چه شعر نداشته باشیم، چه ترجمه خوب داشته باشیم چه نداشته باشیم، فرقی نمی کند! خیلی ها هستند که فکر می کنند که یک پزشک خوب چه نیازی به ادبیات دارد؟! یک مهندس، یک طراح نرم افزار، یک کارآفرین، یک روحانی یا حتی یک ژنرال؟! یادم هست موقعی که بچه بودم می خواندم که هوشی مینه در اوج جنگ با فرانسوی ها، رمان می خواند یا کاسترو عاشق رمان های رئالیستی امریکایی بود و به همینگوی می گفت: «استاد همینگوی» یادم هست که خوانده بودم موقعی که نیروهای اتحاد جماهیر شوروی در حال پیشروی به سمت دره پنجشیر بودند، کسی که جلوی شان ایستاد، رمان های روز فرانسوی را در سنگر می خواند؛ یادتان هست؟ از احمدشاه مسعود حرف می زنم که طالبان و القاعده با ترور او توانستند افغانستان را سال ها زیر سلطه بلای خود در آورند و اگر زنده می ماند نه طالبانی می ماند نه القاعده ای نه داعشی. مردان رزم هم رمان می خوانند چون جنگیدن، هنر است و چینی ها 2500 سال قبل فهمیدند و هنر جنگ را نوشتند که حتی حالاهم در قرن بیست و یکم، در دانشگاه های جنگ تدریس می شود. اصلا چرا رفتم سراغ این قصه ها؟! احتمالا از یک عکس شروع شد که در صفحه اینستاگرام کسی منتشر شده بود که همه ما مدیون اوییم و در شرح عکس نوشته شده بود: در حال پرواز و مطالعه کتاب گابریل گارسیا مارکز؛ کسی که جان کری او را به عنوان ژنرالی ستوده بود که در کل خاورمیانه همتا ندارد: حاج قاسم سلیمانی.