آرشیو چهارشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۵، شماره ۲۵۶۹
روزنامه فردا
۲۰
داستان های نقطه دار

فرشته ای در ترافیک

بهاره رهنما

داشتم از سر کار برمی گشتم؛ ترافیک امانم را بریده... فایده ای نداشت که بخواهم خطم را عوض کنم، راه تقریبا بسته بود... شب عید بود و آدم ها رو هول وهیاهوی عقب ماندن از قافله خرید و نوروز گرفته.

در آن ازدحام چشمم افتاد به او که پالتوی صورتی پوشیده بود و مقنعه سفید روی سر کوچولویش بود و کلاه پالتویش را کشیده بود روی سرش. پوتین هایش هم صورتی بود و نشسته بود ترک بابا روی موتور و سازی را که احتمالاویلن بود در کیف چرمی انداخته بود پشتش مثل کوله پشتی....

هوا سرد بود و سرش را از بغل گذاشته بود روی شانه های پدر و با دست های کوچکش چنگ زده بود به کاپشن پدرش.

به خودم که آمدم، ترافیک باز شد و او با ویلنش و موتور پدرش رفته بود و دور شده بود....

نقطه صورتی دور شد و دور و رفت به جلو، به آینده.

دوست دارم قصه اش را در ذهنم ادامه دهم و بسازم و ادامه بدهم تا روزهای خیلی خوب و دورتر....

روزهایی که موسیقی زندگی اش را شاد و زیبا کرده و نغمه های خوش آهنگی را در کنسرت های بزرگ می زند و می شنود....

این آرزو رو با یک آه بلند براش به سمت خدا می فرستم....

و به مسیرم ادامه می دهم....