آرشیو شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵، شماره ۳۵۱۵
صفحه آخر
۱۶
تاریکخانه

گل آقا را به خاطر بسپار پرنده مردنی است!

شهرام شهیدی

با دلی خونین، لب خندان بیاور همچو جام/نی گرت زخمی رسد آ یی چو چنگ اندر خروش

حافظ

جواد مجابی سال ها پیش در جایی نوشته «طنزنویس نمی خواهد کسی را بخنداند بلکه طنز نویس از وضعیت موجود خنده اش گرفته است». بعد از بیست و پنج سال طنزنویسی مستمر در مطبوعات و حضور در هیات تحریریه گل آقا هنوز معتقدم آنچه کیومرث صابری باور داشت و به آن عمل می کرد منطبق بر همان تعریف جواد مجابی است: نه چیزی بیش و نه چیزی کم.

گل آقا یک شخص، یک ستون روزنامه، یک مجله و یک مکتب بود و چنان این چهار در هم تنیده شده بود و هست که تفکیک هر یک از دیگری کاری است ناشدنی و محال. درخصوص گل آقا همه ما چیزهایی نوشته و خوانده ایم.

امروز می خواهم از دریچه دیگری به مکتب گل آقا بپردازم. از جزییات آموزشی کوچکی از دریای مکتب گل آقایی که حالاچنان کاخ بلندی شده که دیگر به قول حکیم توس «از باد و باران نیابد گزند»:

- یکی از نخستین دست نوشته های گل آقا روی مطلب من این بود: «نخستین چیزی که هرکس باید بفهمد این است که نمی فهمد». فکر می کنم برای یک طنزنویس این موضوع یک ضرورت اولیه و سپس یک استراتژی حیاتی است.

مغرور نشدن به دانایی و خود را به تجاهل زدن برای تبدیل شدن به تلخک و یاقوت و مبارک و شاغلام. برای گفتن چیزهایی که تنها از زبان مبارک ها و شاغلام ها قابل بیان است.

- پرهیز از تفاخر و گرایش به طبقه فخیم و دوری از عامه گرایی و پوپولیستی که منجر به ابتذال و سقوط می شود. صابری هر دوی اینها را خطری بزرگ برای طنز و طنزنویس می دانست. او اعتقاد داشت یک مجله طنز از طرفی نباید تبدیل به تریبون طبقه فرهیخته جامعه باشد تا بتواند با عامه مردم ارتباط برقرار کند و از سوی دیگر نباید به بهانه لزوم ایستادن در برابر مشکلات مالی چنان در دام فروش و زردگرایی مطبوعاتی بغلتد که به جزیی از بدنه تخریب کننده فرهنگ بپیوندد.

- از نظر صابری یک مجله طنز، سوپرمارکتی برای سودآوری نیست که هرچه مخاطب بپسندد را در آن عرضه کنید تا آمار فروش تان بالابرود. او معتقد بود طنز باید ساده، با وقار، جاه طلب و البته قابل فهم باشد. از شما مخاطبان طنز درخواست می کنم به همین چند نکته از مکتب گل آقا کمی فکر کنید. باقی اش بماند برای شاید وقتی دیگر!