آرشیو دوشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۵، شماره ۴۵۴۸
صفحه آخر
۲۰

نیشدارو

سعید سلیمان پورارومی

در بی ریایی من!

صبح تا شب می کنم شکر خدا

بی ریاتر از من یکرنگ کیست؟

از چه رو آیینة دق خوانی ام؟

کار پنهان باعث بیزاری ام

با کسی گر گاوبندی می کنم

رانت اگر خوردم،عیان خوردم عمو!

با «فلانی»ها که قلیان می کشم

هی نگو آنجا چه می کردیم؟ هیچ!

من اگر گستاخ، اگر بی حرمتم

از چه رو دادید بر من گیرها؟

هر کسی ما را نصیحت می کند

می نمایم آنچه هستم بی دروغ

کور بادا دیدة وارون تان!

نیستم ای هموطن،اهل ریا!

ظاهر و باطن مرا بالله یکیست!

گاه خائن، گه منافق خوانی ام؟

دشمن سرسخت پنهانکاری ام

در کمال سربلندی می کنم

اینقدر پشت سر من بد نگو!

تو نپنداری که پنهان می کشم

یک دو پک قلیان ز بعد ساندویچ!

از ازل این گونه بوده «فرمت»م!

با شمایم خیل بی تدبیرها!

بی گمان خود را فضیحت می کند

کوری چشم ریاکاران... [بوق]

نرم بادا دندة قانون تان!