آرشیو چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۵، شماره ۶۲۵۹
فرهنگ و هنر
۲۲

بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم...

انتقاد، تمجید و گریستن محمود دولت آبادی برای کیارستمی

«محمود دولت آبادی» در نشستی که عصر دوشنبه 21 تیرماه با عنوان «گفت وگویی میان هنر، ادبیات و روانشناسی» در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، با اشاره به درگذشت عباس کیارستمی، از این سینماگر و عکاس فقید سخن گفت و اظهار کرد: با فیلم هایی که کیارستمی ساخت هرگز نتوانستم رابطه برقرار کنم اما اهمیت کار او را هم می فهمم.

این نویسنده در ادامه متذکر شد: کیارستمی را از جوانی می شناختم اما هرگز با او دوستی نکردم. نتوانستم و نشد؛ زیرا این هنرمند و صنعت گر ممتاز با شیوه و روحیه قلندری من سازگاری نداشت. من هم با شیوه های کار او زیاد سازگاری نداشتم، اما هرگز بدان معنا نبود که احترام خاصی برای این شخصیت قائل نباشم. در دوره ای که جوان بودیم هر دو در کانون پرورش فکری کار می کردیم. ایشان در طیف دیگری بودند و من در طیف دیگری. او به دنبال کشف زیبایی و سادگی در هنر بود که این خیلی مهم است. جدایی ما - منظورم جدایی طیف های فرهنگی است - در آن ایام به شدت این دوره نبود. طیفی که من در آن قرار می گرفتم به دنبال هنر در معنای اجتماعی آن بود و طیفی که کیارستمی در آن بود طیف هنر به معنای زیبایی و زیبایی شناختی آن بود. هیچ کدام از این طیف ها هم مزاحم هم نبودیم.

او در ادامه متذکر شد: کیارستمی سینمای قانع و قناعت سینمایی را به دنیا ارائه کرد. هیچ منتقدی توجه نکرده که آثار سینمایی کیارستمی قناعت مردم ایران بود که در فیلم نهاده شد. این اهمیت سینمای کیارستمی بود؛ در هنگامه ای که سینمای غرب به پایان رسیده بود کیارستمی به دنیا گفت که زندگی می تواند هم به این سادگی باشد و می توان هم چنین با قناعت فیلم ساخت. بازتاب آثار کیارستمی در دنیا برای من و هر ایرانی گرامی بوده و گرامی داشته خواهد شد. این جزو سلیقه من است که می پسندم یا نمی پسندم.

این نویسنده در پایان صحبت هایش گفت: به اعتبار این که دریافتم به ادبیات و شعر فارسی علاقه مند بود و به اعتبار آن بوستان برفی که برای ما ایجاد کرده بود، به خاطر او و به احترام او بخش هایی از قصیده ای از کسایی مروزی را می خوانم که کیارستمی حتما باید آن را خوانده باشد: بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم...

دولت آبادی موقع خواندن این شعر متاثر شد و گریست.