آرشیو چهارشنبه ۶ امرداد ۱۳۹۵، شماره ۳۸۲۳
فرهنگ و هنر
۳۰

شکار بی حاصل

گروه تاریخ و اقتصاد: جمعه، حضرت والاکمی سرشان بهتر شد ه بود، سوار نشد ند. به اتفاق آقای عماد السلطنه سوار شد یم. پشت عمارت یک زربه کبک برخاست، شکار نشد. آقای عماد السلطنه رفتند که د ر رکاب مبارک سوار شوند. من تا نزد یک د ره طویله رفتم. کبکی پید ا نشد. این پشت عمارت هروقت رفته ایم کبک د اشته. ناهار منزل آمد م. میرزا زین العابد ین خان آمد ه بود گنه گنه و بعضی د واها به حضرت والاد اد. آقای عماد السلطنه ناهار مراجعت کرد ند. براد ر شاطرباشی از جانب اعلیحضرت به احوال پرسی آمد ند. سه ساعت به غروب ماند ه نماز کرد ه پیاد ه به شکار رفتیم. کبک ها از د ید ن قوش زیاد و تفنگچی به قسمی د ر پرید ن عامل و د ر خوابید ن ماهر شد ه اند که مافوق آن متصور نیست. تا حال د ید ه نشد ه است کبک از پایین کوه بی مایه تا قله کوه بپرد. باری چند جا از نزد یک د ر هوا چند تیر اند اختم د ر میان گل کبک. گمان کرد ی ابد ا ساچمه د ر این تفنگ نبود. آقای عماد السلطنه د و تیر از خیلی نزد یک به خرگوش اند اختند نخورد. من یک تیر د ر هوا به کبک اند اختم مبالغی از پر آن ریخت و خود ش پشت خرپشت افتاد گم شد. هرچه گشتم پید ا نشد. نزد یک به غروب منزل آمد م. یک وقت می شود که هرچه آد م تیر خالی می کند و به هرچیز می اند ازد و به د قت از نزد یک تفنگ خالی می کند نمی خورد. بعضی وقت هم برعکس آن می شود که هرقسم شکار و هرجا و با هرتفنگ بی د قت شکار می شود. این د فعه تفنگ ماها نمی خورد، ان شاء الله د فعه د یگر. بسیار پیاد ه رفتم و تمام رختم از برف خیس آب شد. با حالت پریشان و خجالت از نوکرها غروب به منزل آمد م. اینها همه یک طرف آن رفتن خد مت حضرت والایک طرف. از وقتی که از الموت آمد ه ام تا حال یک تفنگ خالی نکرد م جز د و مرتبه.

- روزنامه خاطرات عین السلطنة، ج 1، ص: 252