بیگانه با سفره شاعران
عمر دل خود تباه نتوانم کرد
در حق وی اشتباه نتوانم کرد
با قلب ضعیف خویش ای مرغ عزیز!
بر قیمت تو نگاه نتوانم کرد!
* * *
ای مرغ! گران شدی به ما بد کردی
بر سفرۀ ما جفای بی حد کردی
گفتم برسی و سد کنی جوع مرا
راه نفس مرا ولی سد کردی!
* * *
تا بگذرد از مرغ، عتابش کردم
آگه ز مسیر ناصوابش کردم
این مرغ خیال، بس که با مرغ پرید
یک شب بدل از مرغ، کبابش کردم!
* * *
با سفره شاعران شدی بیگانه
نرخ تو کجا و مبلغ یارانه!
دیگر چه نشان از تو در این کاشانه
ای مرغ، چو سیمرغ شدی افسانه!
* * *
دیوانه شد و به سیم آخر زد و رفت
نامرد(!) به ما ز پشت خنجر زد و رفت!
پرواز بلد نبود، اما دیدیم
مرغ از سر سفره مان شبی پر زد و رفت!