آرشیو پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۵، شماره ۳۶۴۳
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

الان باید چه کار کنم

سروش صحت

قرار مهمی داشتم و خیلی دیرم شده بود، تاکسی دربست گرفتم و به راننده گفتم تا جایی که می تواند گاز بدهد و تند برود. راننده مسیرهای خلوت و عجیب و غریبی را بلد بود که عقل جن به آن نمی رسید، از این کوچه می پیچید توی یه کوچه دیگر و از آن کوچه پرگاز به یک فرعی دیگر می رفت و باز یک خیابان دیگر و کوچه دیگر و بعد یک دفعه وسط یکی از این راه های فرعی تاکسی پت پت کرد و ایستاد.

از راننده پرسیدم: «چی شد؟»

راننده گفت: «نمی دونم.»

راننده از ماشین پیاده شد و کمی با موتور ور رفت ولی ماشین روشن نشد. به راننده گفتم: «یعنی چی؟»

راننده گفت: «وایساده دیگه.»

با هم ماشین را هول دادیم ولی روشن نشد. ماشینی هم رد نمی شد. تا به آژانس زنگ می زدم و ماشین دیگری به اینجا می رسید به قرارم نمی رسیدم و بیچاره می شدم. فکر کردم کاش سوار این تاکسی نشده بودم. کاش یک تاکسی دیگر گرفته بودم، کاش راننده از این همه کوچه و پس کوچه نیامده بود، کاش الان توی یک خیابان اصلی بودم، کاش کمی زودتر راه افتاده بودم، کاش قرارم یک ساعت دیرتر بود، کاش قرارم اینقدر مهم نبود، کاش اصلافردا قرار گذاشته بودم، کاش...

ولی فعلاما وسط یک خیابان فرعی ایستاده بودیم و ماشین روشن نمی شد.