آرشیو شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، شماره ۲۸۱۷
هنر
۱۴

همان جا عاشق سینما شدم

محمدحسین مهدویان

من هیچ وقت رسول ملاقلی پور را از نزدیک ندیده و معاشرتی با او نداشته ام، ولی از او می نویسم چون همیشه تماشاگر ثابت فیلم هایش بوده ام و بیشتر فیلم هایش را هم دوست دارم. حتی فیلم هایی مثل «کمکم کن» که در زمان خودش به مذاق بعضی از طرفداران آقا رسول خوش نیامد. حرارت و هیجان جاری در فیلم های ملاقلی پور همیشه مرا جذب می کرد. وقتی خبر فوت ایشان را شنیدم، اولین چیزی که در ذهنم گذشت، فقدان همین حرارت و هیجان بود. فیلم ساز دیگری را نمی شناختم که بتواند جای او را پر کند. خلق تصاویر بدیع و جنون آمیز در فضایی فراواقعی و سوررئالیستی ویژگی منحصربه فرد فیلم های رسول ملاقلی پور بود؛ وضعیتی که تقریبا در تمام فیلم هایش تکرار شد. این همان خاصیت جادویی سینماست که تماشاچیان را سحر می کند و دنیایی تازه برایشان می سازد. یکی از اولین تصاویری که از سینما به یاد دارم، رسول ملاقلی پور برایم ساخته است. سکانس افتتاحیه فیلم «افق» شاید جزء اولین تصاویری است که از سینما در ذهنم باقی مانده. تصویری سحرآمیز از فضای زیر آب که ناگهان با پدیدارشدن پیکر بی جان غواصی کف دریا وضعیتی موهوم و حتی ترسناک به وجود می آورد. هفت یا هشت سال بیشتر نداشتم که این تصویر را درحالی که در ردیف اول صندلی های سینما نشسته بودم دیدم و سینما برایم جلوه کرد. باور کنید یا نه! من همان جا عاشق سینما شدم و شیفته تصویری که رسول ملاقلی پور از جنگ ساخته بود.

آن روز که خبر فوت ناگهانی آقا رسول را شنیدم خیلی دلم گرفت. خودش را نمی شناختم، ولی می دانستم که خیلی زود دلم برای دنیایی که او در فیلم هایش می ساخت تنگ می شود. راستی که امروز در این هجمه فیلم های اجتماعی واقع نما و در میان واقعیت زدگی افراطی سینمای ایران چقدر جای دنیای سحرآمیز و رازآلود فیلم های رسول ملاقلی پور خالی است. روحش شاد و یادش گرامی باد. 29بهمن 1395