آرشیو شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵، شماره ۶۴۶۰
صفحه آخر
۱۶
بهاریه - 1

بهار شهر ما هنوز عاشق است

محمدعلی کشاورز (بازیگر)

زمین می چرخد و زمان بدون مکث، میلیون ها سال است که غرق تماشای این چرخش مستانه است. این تکرار در طی هزاران سال هرگز به سکون نرسیده و گمان می رود که نرسد. چرا که تنها پدیده چرخان و منظم روزگار است. بهار می آید و به دنبال آن تابستان از راه می رسد و دوباره پاییز و زمستان. و این دوباره ها همچنان زیباست. اینکه می بینید از دل زمستان به یغما رفته، جوانه ای می روید که سبز است و دامن زمین را سبز می کند بزرگترین مصداق است برای این سخن که «هرگز چنین نماند و چنان نیز هم نخواهد ماند». این روزها من از پس پنجره کوچک خانه ام، نرم نرمک آمدن بهار را می بینم که می آید بی آن که از شلوغی شهر دلگیر باشد؛ از آسمانی که آبی اش کمرنگ شده است. بهار شهر ما هنوز عاشق است و سخاوتمند. می آید، می روید و می دمد؛ و رسم سخاوتمندی را بهم نمی زند. من دلم برای این حجم از سخاوت غنج می رود. نوروز با جان ما پیوند خورده است؛ با تفکر و هویتمان.