آرشیو پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۶، شماره ۶۴۸۶
صفحه آخر
۲۴
یادداشت

افسوس و شگفتی

ابراهیم عمران

شنیدن اینکه تابلوی سر در آموزشگاه خواننده موسیقی ایرانی، جناب محمد معتمدی توسط عده ای در روز روشن کنده شود؛ در این دنیای مدرن و باز از نظر اندیشه امروزی، کمی که چه عرض شود، بیش از اندازه باورش سخت و آزار دهنده است.

صحبت از آن عده خاص «فرمان پذیر» نیست که هر چه گویند، برای شان لازم است اجرایش... ولی بحث ما بر سر آن است که مگر خواننده موسیقی اصیل و آرام ایرانی که در ذات خود، تفکر و اندیشه را می پروراند تا چه اندازه می تواند بحران آفرین و دارای بار منفی عمومی باشد؟!اگر این دسته و گروه خود مختار خصومتی شخصی با این خواننده دارند که امید است چنین باشد که مبحثی است جدا و حکم اش هم مشخص؛ ولی اگر بابت اشعاری که خوانده و ندایی که از حنجره اش به بیرون درز کرده، مستوجب این برخورد باشد، جای شگفتی و افسوس است و سخن بیش از حد نوشتن و گفتن به تکرار پهلو می زند و اثر نخواهد داشت از زیادی گفتن! لغو کنسرت و نشنیدن آواز ایرانی هم اگر برای تعدادی معدود، خوشایند است و ابراز قدرت نمایی؛ ولی برای قاطبه مردمی که دل در گرو اشعار پیشینیان و معاصران ایران دوست دارند، امری است بسیار ناراحت کننده. امید آنکه در مناظره این هفته که درباره فرهنگ است گوشه چشمی به این معضل هم داشته باشند، نامزدهای محترم و فرجام سخن آنکه اگر نقبی به یکی از کارهای معتمدی بزنیم و متن آهنگ آن را مرور نماییم که دست بر قضا سروده زنده یاد «افشین یداللهی» است به بی منفعتی کردارهایی از این دست بیشتر پی می بریم. آنجا که سروده شد: از عمق خلیج فارس تا اوج دماوند/ تفتان و سرخس و ارس و زاگرس و اروند/ هر قوم وطن صف شکن روز مباداست/ خاک تو خروشانی و آرامش دریاست