قرار بود فرصتی شود برای مردم ماکو تا کسب و کارشان سر و سامانی بگیرد و پس از سال ها چشم انتظاری بازارچه پررونقی برپا کنند. شهری که پیشتر مردمش مثل بقیه شهرها و روستاهای مرزی، با کولبری نانی سر سفره می بردند. فرصت غنیمت بود اما همان طور که برای بعضی ها آمد داشت، برای عده ای...

قرار بود برای مردم مغازه بسازند آن هم با قیمتی منطقی که بتوانند کاسبی کنند و کولبری و قاچاق را کنار بگذارند. قرار بود با ساخته شدن بازارچه، شهرشان رشد و ترقی کند. پس از 30 سال چشم انتظاری می خواهند خیابان اصلی شهرشان پهن تر شود و از تردد کامیون ها و تریلرهایی که برای رسیدن به مرز بازرگان از ماکو عبور می کنند، تنها دودی سیاه و صدایی آزاردهنده نصیب شان نشود.