آرشیو چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، شماره ۶۵۲۵
فرهنگ و هنر
۱۴

بدرقه بهار با تولد تو

محمدعلی کشاورز (بازیگر)

نخستین ملاقاتمان در اصفهان شکل گرفت.آن روزها هنوز شاگرد نوشین بود اما وقتی چشمم به چشمش افتاد رد پای استادی را در رد نگاه و کلامش پیدا کردم.از همان اول حس کردم او با همه آرتیست هایی که تا آن دوران دیدم فرق دارد. از همان تفاوت های خوشایندی که باعث می شود دنبال شباهت با او بگردی.چند سالی گذشت، من روانه تهران شدم و این بار هم دوباره دست تقدیر ما را رو به روی هم قرار داد. این بار من فارغ التحصیل مدرسه هنرپیشگی بودم و او هم در بازیگری زبده تر گشته بود. خیلی زود تلاقی نگاه مان به هم، به یک همکاری خوب و از آن مهمتر همکاری عمیق تر بدل شد.برای او بازیگری مثل سر کشیدن یک جام می ناب بود، هر سختی و دشواری او را سرمست تر و مستانه تر می کرد.هر دو قدم می زدیم؛ هم شانه هم.، دیگران هم بودند، علی نصیریان، داوود رشیدی و...چه لذتی داشت این قدم زدن بی آنکه دلواپس باشیم که دیگری بر ما پیشی بگیرد. هر جا که از دستمان بر می آمد زمینه و راه را برای هم هموار می کردیم.با هم همسفره می شدیم.در سفره مان چیزی نبود بجز عشق، صداقت و هوای هم را داشتن.به نظر من بعضی از آدم ها نباید یک بار زندگی کنند؛ نگاهشان، نفسشان، تفکرشان، زیست جاریشان به گونه ایست که زندگی یکباره شان افسوس دارد.به نظر می رسد این افراد را خدا، مبتلا به درد عشق می کند.درد عشق بازیگری. آن وقت در عمر کوتاه شان فرصت آن را دارند که در کالبدهای متفاوت بروند و هر بار معجزه ای از خود نشان دهند.یکی از آنها عزت است.عزت الله انتظامی که سایه اش روی سینما سنگینی می کند. نگاه که می کند نقش هایش جلوی چشمانم رژه می رود و هر کدام جان می بخشند حافظه مرا. خوشحالم که بهار با تولد تو بدرقه می شود.