آرشیو پنجشنبه ۹ آذر ۱۳۹۶، شماره ۳۹۶۵
کتاب
۸
موسیقی

نگاهی به موسیقی دانان ایرانی از قاجاریه تا پهلوی

یکی سپید چو شیر و دگر سیاه چو قیر

«چهره های موسیقی ایران» کتابی است از هوشنگ اتحاد که پیش از این مجموعه 14 جلدی «پژوهشگران معاصر ایران» را منتشر کرده است. اتحاد متولد 1317 است و اینکه در سن 79 سالگی، همت و حوصله به خرج داده و شرح حال موسیقیدانان ایران زمین از سال 1200 تا 1340 هجری شمسی را در کتابی چنین مفصل گردآوری کرده، جای تقدیر دارد. این کتاب تقریبا از یک سوم پایانی حکومت فتحعلی شاه تا یک سوم پایانی حکومت پهلوی را دربرمی گیرد. کتاب البته فقط شامل شرح حال موسیقیدانان مشهور و نامشهور این دوره 140ساله نیست: بلکه در پاورقی هایش توضیحات فنی سودمندی هم درباره دستگاه ها و گوشه های موسیقی اصیل ایرانی پیدا می شود. کتاب بالغ بر 600 صفحه و حاوی شرح حال 32 چهره مشهور یا گمنام موسیقی اصیل ایرانی است: از آقا علی اکبر فراهانی و شیدا و میرزاعبدالله گرفته تا آقا غلامحسین دماغ کج و ابراهیم ویولنی و شهاب چشم دریده. عکس های کتاب هم، البته تماشا دارند.

بخش هایی از کتاب قطور را با هم بخوانیم:

آقا علی اکبر فراهانی (1236-1200 شمسی)

آقا علی اکبر فراهانی سرسلسله خاندان هنرمندی است که بعد از او در موسیقی دست داشته اند و نواده هایش از استادان موسیقی هستند. آنچه امروزه به نام ردیف دستگاه های موسیقی ایران می شناسیم در واقع روایت آقا علی اکبر فراهانی است. دوستعلی خان معیرالممالک می نویسد: «وی از موسیقیدانان ردیف اول بود و تار را به سرحد کمال خوش می نواخت. از سرورالملک شنیدم که پنجه او را می استود و می گفت: «چون آقا علی اکبر مضراب بر سیم آشنا می ساخت، من در عالمی دیگر سیر می کردم و نوازندگی خود از یادم می رفت.» این قضاوت از استادی مانند سرورالملک درباره او اهمیت فراوان دارد و می رساند که تا چه حدی قدرت و مهارت داشته است. آقا علی اکبر شب ها تار خود را کنار بستر می نهاد و می خوابید و گاه در نیمه شب بیدار شده گوشه ای تازه می نواخت. یک شب کسی در خواب به او می گوید رنگ اصول را که از قطعه های حدی است و به کلی فراموش شده به تو می آموزم و چنان{نیز}می کند. آقا علی اکبر در دل شب از خواب جسته میان بستر تار را از کنار برمی گیرد و آهنگی را که در عالم رویا آموخته بود، می نوازد. روز بعد رنگ را به برادرزاده اش آقا غلامحسین می آموزد و بعدا او به پسرعموهای خود میرزا حسینقلی و میرزاعبدالله تعلیم می دهد. شیخ شیراز در یکی از غزل های شیوای خویش از این مقام یاد می کند: به دوستی که ز دست تو ضربت شمشیر/ چنان موافق طبع افتدم که ضرب اصول.»

میرزاعبدالله (1297-1220)

از میرزاعبدالله به عنوان پایه گذار و پدر موسیقی معاصر یاد کرده اند... اطلاعات میرزاعبدالله درباره موسیقی ایران چنان وسیع و همه جانبه بود که حاج آقا محمد ایرانی مجرد او را «کتاب موسیقی ایران» می خواند. ایشان حکایت می کنند که: «در یکی از مجامع (منظور مجامعی بود که شب ها استادان بزرگ جمع می شدند و تکنوازی می کردند) که سر شب به پا می شد، شبی میرزا عبدالله وارد می شود. به محض ورود، یکی از او خواهش می کند بنوازد و دیگری می گوید: «استاد قبل از ورود شما بحث هایی داشتیم و اختلاف نظرها بود، شما یک ردیف کامل چهارگاه بزنید، ما مشکل خودمان را حل می کنیم و دیگر مزاحم نمی شویم.» سر شب بود که استاد تار را به دست گرفت. یک وقت دیدیم که آفتاب زده و باید مجلس را تعطیل کرد. استاد تمام این مدت چهارگاه زده و یک قطعه را دو بار تکرار نکرده بود. واقعا میرزا عبدالله کتاب موسیقی بود که متاسفانه اکنون این استادان نیستند. حالا باید از موسیقی دانان امروز بخواهیم فقط یک چهارگاه به مدت یک ربع بزنند، بدون تکرار.»

حبیب سماع حضور (1296-1231)

سماع حضور یکی از استادان مسلم فن سنتور بعد از محمد صادق خان سنتوری است که علاوه بر داشتن هنر موسیقی، یکی از پهلوانان زمان ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه بود. موسی معروفی به معنویت اخلاقی و اجرایی سماع حضور اراداتی خاص داشت و از تاکید او بر پاکی جسم و روح به هنگام اجرای موسیقی... یاد می کرد... دوستعلی خان معیر الممالک درباره موردی از کشتی گرفتن او در حضور ناصرالدین شاه می گوید: «سماع حضور که مردی بلندبالا و سفیدپوست و ستبربازو، و در فن کشتی سرآمد زمان بود، قرار شد با حاجی مبارک، آشپز عصمت الدوله، که سیاه بود و از پهلوانان نامی به شمار می رفت، پنجه در پنجه درافکند. سماع حضور که میان حریف های خود تنها از حاجی مبارک پروا داشت قبلا او را به طرز خوبی فریفته و به وی گفته بود... در ظاهر با کمال سختی به هم بپیچیم ولی باطنا قصد زمین زدن یکدیگر را نداشته باشیم. آن وقت... ما را جدا خواهند کرد و هر دو مورد مراحم ملوکانه خواهیم شد. مبارک پیشنهاد را می پذیرد و همین که سماع حضور لنگ بر میان بسته، پا در میدان می گذارد، سیاه بیچاره پیش آمده (یکی سپید چو شیر و دگر سیاه چو قیر) با هم گلاویز می شوند... خلاصه پس از مختصر تلاش حبیب مبارک را بر زمین می کوبد. از مشاهده این حال خون سیاه خوش باور به جوش آمده و به چابکی از جا جسته، سر در عقب حبیب می گذارد... سماع حضور ناچار رو به پله های عمارت آورد. شاه چون چنین دید، هر دو را به حضور طلبید. به حاجی مبارک گفت: «سیاه، زمین خوردن که دیوانگی و این حرکات را ندارد.» مبارک، قضایا را به عرض رسانید. شاه خندید و امر کرد حضورا یکدیگر را در آغوش بگیرند.»

ژان باپتیست موزیکانچی باشی (1288-1221)

«آلفرد ژان باپتیست لومر، ملقب به موزیکانچی باشی در شهر ارسورلالیس فرانسه به دنیا آمد... با افتتاح دارالفنون... چون لزوم دسته های موسیقی نظامی مورد توجه ناصرالدین شاه قرار گرفت شعبه ای در دارالفنون به نام شعبه موزیک تشکیل گردید... {و} دولت ایران... ژان باپتیست را استخدام کرد... لومر تربیت شاگردانی را به عهده گرفت که اکثر آنها حتی به درستی خواندن و نوشتن نمی دانستند و چون لومر نیز با زبان فارسی آشنا نبود، مزین الدوله، معلم فرانسه و نقاشی دارالفنون به سمت مترجمی او منصوب شد. لومر ضمن آموختن سازهای بادی و پیانو، سلفژ، هارمونی، ارکستراسیون، سازشناسی... و ساختن آهنگ را به هنرجویان شعبه موسیقی نظام تدریس می کرد. لومر در زمان سلطنت سه پادشاه (ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه) در ایران بود. پادشاهان ایران خدمات درخشان و ممتد او را در تعلیم موسیقی نظامی و موسیقی ایرانی ارج نهادند و پاداش دادند. لومر تا رجه سرلشکری ارتقا پیدا کرد و ریاست کل دسته های موزیک پادشاه را عهده دار بود. ناصرالدین شاه به وی لقب «موزیکانچی باشی» داد و او را به دریافت نشان شیر و خورشید... مفتخر کرد. لومر عاقبت پس از چهل ویک سال اقامت در ایران و در زمان پادشاهی محمدعلی شاه درگذشت.