احمدی نژاد و لامبورگینی
نیچه یا دکتر شریعتی یا گاندی تعریف کرده اند؛ یک روز یک آقایی که حتی بلد نبود فرغون براند، بهش یک لامبورگینی دادند و گفتند: بیا عمو... یه دور بزن حال کنی. آقاهه هم که پول بنزین نداشت رفت دور میدان جنوب شهر و مسافر زد و گفت: مستقیم... چهار نفر! بعد پاش را گذاشت روی گاز و حالا نده کی بده. سرعت ماشین رسید به 180تا.
یکی از مسافرها ترسید و خواست نقد سازنده کند و گفت: لطفا یواش تر!
آقاهه گفت: شما تا حالا لامبورگینی داشتید؟
نفر اول گفت: نه!
آقاهه گفت: پس حرف نزن و توقیفش کرد.
باقی مسافرها اما خوششان آمد و خندیدند و داد زدند؛ بابا تو دیگه کی هستی؟ قبلی ها باعث سرافکندگی بودند و مثل آدم رانندگی می کردند و نهایتا 80 تا پر می کردند.
آقاهه خوشش آمد و باز گاز داد. سرعت ماشین رسید به 220 تا. منتها اگر در جاده های ایران - اگر دیده باشید - سرعت ماشین برسد به 100 تا، آسفالت تاب نمی آورد و کنده می شود. این علاوه بر دست اندازها و چاله های بین راه است.
در این لحظه نفر دوم گفت: داداش ماشین رو به خطر انداختی. نگه دار.
آقاهه گفت: شما تا حالا لامبورگینی داشتید؟
نفر دوم گفت: نه!
آقاهه گفت: پس حرف نزن و توقیفش کرد.
ماشین داشت می رسید به آخر اتوبان. آنهایی که سوار ماشین بودند شروع کردند به جیغ زدن و به آقاهه گفتند: ترمز کن داداش!
آقاهه گفت: شما تا حالا لامبورگینی داشتید؟
نفر سوم گفت: نه!
آقاهه گفت: پس حرف نزن و دوتا سند ازش رو کرد.
در این لحظه نفر چهارم گفت: آقا من لامبورگینی داشتم... نگه دار...
آقاهه گفت: جدی؟ پس بگو ترمزش کجاست؟!
منتها در این لحظه ماشین افتاد تو دره و تمام.
نیچه یا دکتر شریعتی از این داستان نتیجه می گیرند مسئله آقاهه نیست، مسئله سوئیچ لامبورگینی است که خودمان بهش دادیم.