آرشیو دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۶، شماره ۴۹۹۶
صفحه آخر
۲۰
راپورت های میرزا ادریس

چاغاله خوب سراغ داشتید، خبرمان کنید!

دیروز روز جهت انجام معاینات جسمانی یا همان به قول اهل فرنگ چکعاپ به شفاخانه شدیم. (تکمله: چکعاپ از چکاپ هم دقیق تر است هم کامل تر). بعد از به شیشه کردن خونمان و سایر مایعات مستخرجه از جان همایونی نوبت به آعودیومتری و عوپتومتری رسید. خلاصه بانوی صاحب جمال و کمال اوپتومتریست بعد از معاینات مکرر و دقیق و بالا پایین کردن نشانک های مضحک معروض داشتند که نامبر چشمان معصومتان نیم نامبر بالا رفته!

فرمودیم: از مطالعه و کتابت بسیار است.

عرض کرد: باشه تو خوبی..! پدرسوخته گمانم تیکه بارمان کرد. وقتی سپردیم جواز مطبت را قیف کردند و درش آجیل دست خلق الله دادند، آدم می شوی. نسخه ای نوشت و عارض شد، عینک جدید لازم دارید. سر سراغ کردیم عینک خوب کجا می فروشند خشایار گفت: بهارستان. به بهارستان شدیم. عینک نو که بردیدگان معصوم مان نشست دیدیم جل الخالق دنیا دگرگون شد. مقادیری در عینک فروشی مقابل آینه قر دادیم و به حضرتمان چشمک پراندیم. خوب چیزی شده بودیم لاکردار. برگشتنا چشم مان به طبقی چاغاله بادام افتاد قیمت جویا شدیم گفتند هر کیلوغرام صدوسی هزارتومان. بخشی از محاسنمان فرخورد.

بعد همان طور که با انگشت سبابه عینک را به بالای بینی قلمی مان هدایت می فرمودیم، اندیشیدیم به نفت بشکه ای چهل و خرده ای دالر که به پول ما می شود 160هزار تومان و با این تفاصیل با یک بشکه نفت تازه پول بشکه اش هم هچ فقط یک کیلو چاغاله بادام می شود خرید و نمک زد و لیسانسه ها نظاره کرد و در کنار اهل بیت خوش گذراند. باید بدهیم کهنه در گلوی سران اپک بتپانند با این نرخ گذاشتن شان. ما همان چاغاله صادر کنیم سنگین تریم خو.

کاغذ فرستادیم به وزیر نفت شرفیاب شود محضرمان مملکت داری یادش بدهیم. عجالتا تا بیاید شما چاغاله به قاعده و به قیمت سراغ داشتید راپورت کنید که از فیوریت های ما است. فرمایش نداریم. باقی بقایمان. دنیا فدایمان.