با دوست دشمنی کن با دشمنان تبانی
انجمن های ادبی از قدیم الایام رسمی به اسم «مطروحه» داشته اند. غالبا بزرگ تر محفل، یک بیت شعر را به عنوان «مطروحه» مطرح می کرده و از شاعران حاضر در صحنه می خواسته که در همان وزن و با همان ردیف و قافیه، شعر بگویند و در جلسه آینده بخوانندش. یک جور مشق شاعری بوده و تمرینی برای بهتر سرودن. ما هم در ستون «طنز مطروحه»، بیتی از یک شاعر بزرگ را برای رفقای شاعرمان می فرستیم و از آنها می خواهیم که از یک بیت تا چند بیت، بر همان سبک و سیاق بگویند: منتها طنزپردازانه.
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
آیین دلبری را، رسم فسونگری را
گفتی که: می توانم، گفتم: نمی توانی
زیر فشار دوران، طاقت بیار ای دوست!
من مطمئنم این را حتما تو می توانی!
یک شب نشد که با او در یک اتاق باشم
ای داد از جدایی! فریاد از گرانی!
یک عده از چپ و راست، سرگرم اختلاس اند
ما نیز فی البداهه، سرگرم شعرخوانی!
گفتند طنز بنویس از مشکلات کشور
اما چه می توان گفت؟! مشکل یکی دوتا نی!
با دوست زندگانی، دلچسب مثل رانی است
هم مزه کرفس است بی دوستان جانی
ذوقی چنان ندارم، اما به عشق رویت
فی الفور بیت گفتم تا منتظر نمانی!
خودکار را به جای سیگار کردم آتش
سعدی به محتسب گفت: بیچاره روانی!
رفتم طلافروشی، سرویس نو پسندید
(دودم به سر برآمد زین آتش نهانی)!
وقتی که پای پولی هنگفت در میان است
با دوست دشمنی کن، با دشمنان تبانی