آرشیو پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۶، شماره ۲۱۸۲۲
اخبار کشور
۳
چشم به راه سپیده

نشسته ای به تماشای ما پریشان ها؟

ای مهربان که

ای مهربان که نام تو را یار گفته اند

چشم تو را فروغ شب تار گفته اند

از دست های مهر تو اعجاز چیده اند

از گام های سبز تو بسیار گفته اند

ما با در و دریچه و روزن غریبه ایم

با ما سخن همیشه ز دیوار گفته اند

واکن ز نور پنجره ای رو به روی ما

کز ابرهای تیره به تکرار گفته اند

برخیز و پرده برکش از آن روی تا که ما

باور کنیم آنچه ز دیدار گفته اند

الهام امین

مزرعه آفتاب گردان ها

کجای وسعتی از آفتاب گردان ها

نشسته ای به تماشای ما پریشان ها؟

کجای این شب مهتاب می زنی لبخند

به روی مزرعه آفتاب گردان ها

چقدر عقربه هاشان به سمت خانه توست

به وقت شرعی خورشیدی ات گل افشان ها!

شهید باغ اشارات چشم های تواند

که مانده اند در اوصافشان غزل خوان ها

تمام جاده چراغانی نفس هایت

پر از ورق ورق اردیبهشت، گلدان ها

زمین قلمرو گل های آفتابی توست

زمان پر از هیجان شکوفه باران ها

دوباره دست تکان می دهی به سمت بهار

دوباره شور شگفتی ست در نیستان ها

کنار تپه نرگس مسافری می خواند

خوش ست با تو تماشای گل به دامان ها

ولی مضایقه کرد آسمان تبسم را

نمانده بوی کبوتر به زیر ایوان ها

درا که تفرقه تعطیل کرده عاطفه را

پرندگان پراکنده اند انسان ها!

کجاست سمت سحر زای خیمه سبزت

کجاست فرصت گل چیدن از فراوان ها؟

بهار می رسد از راه تازه مثل ظهور

و در ادامه نامت گرفته باران ها!

محمدحسین انصاری نژاد

باید میان کوره...

عیب از کجاست؟ غیبت او بی دلیل نیست

چون ذاتا آفتاب، به مردم بخیل نیست

ما فرع خاک پای تو هستیم ای حبیب! -

خاکی که سر به سجده نیارد، اصیل نیست

باید میان کوره بسوزد که گل کند

دل تا میان شعله نیفتد، خلیل نیست

جایی که جای پای عروج محمد(ص) است

راهی برای پر زدن جبرئیل نیست

بعد از دو نیم کردن دل، پا بر آن گذار

این سینه کمتر از وسط رود نیل نیست

رضا جعفری

گلایه

مثل همیشه منتظرم آه می کشم

چون انتظار یوسف از این چاه می کشم

در عالم خیال، مسیر عبور را

در امتداد سبز همین راه می کشم

نادیده عاشقت شده ام مثل کودکان

عکس تو را شبیه به یک ماه می کشم

آقا بیا که فصل غریبی است نازنین

آقا بیا ز غصه تو را آه می کشم

جای گلایه نیست که دوری گزیده ای

هرچه کشیدم از دل گمراه می کشم

مهدی صفی یاری

ساحل آرامش

در باد خرامان شد بالای سپیدارت

آشفت و به رقص آمد در پای تو دستارت

موج از سر مستی هم در پای تو کف می زد

خورشید به کف بودی، دستان تو دف می زد

با دست صبا دادی گیسوی پریشان را

در باد رها کردی یاهوی پریشان را

از موج صدای تو، دریا به خروش آمد

خون در رگ دریا شد خونی که به جوش آمد

در پای تو اینک من با هلهله می رقصم

دیوانه ترین موجم با سلسله می رقصم

پیچیده صدای تو در کاسه مغز من

با این سر پر سودا پر مشغله می رقصم

صد چله زمستان را در چله نشستم من

اینک که بهار آمد با چلچله می رقصم

المسئله یا مفتی از رقص چه می گفتی

تا حکم چه فرمایی لا یا بله می رقصم

ای مشعل شب سوزم، یک شعله بیافروزم

من شب روی بی باکم با مشعله می رقصم

سرحلقه مستانم ترسای مسلمانم

چون صبحه بچرخانم، چون جام بگردانم

در گردش مینایت جامی به سمن دادی

هر جا که خالی شد، پر کرده به من دادی

چون باده تو می ریزی از باده نپرهیزم

از باده بپرهیزم پس با چه درآمیزم

خوبان جهان گر دست در گردنم آویزند

دست از همه بردارم در گردنت آویزم

گر میل وفا داری اینک تو و اینک دل

گر عزم جفا داری جان در قدمت ریزم

«در دایره قسمت من نقطه تسلیمم»

«حکم آنچه تو فرمایی» با حکم تو نستیزم

گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز

فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم

افتانم و خیزانم موجم همه تاب و تب

ای ساحل آرامش دریاب مرا امشب

عباس کیقبادی