آرشیو دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶، شماره ۶۷۰۵
صفحه آخر
۱۶
خوانش

تصویر خوب از ایرانی ها در روایت بختیار علی

سپیده نیکرو (شاعر)

«جمشید خان عمویم که باد همیشه او را با خود می برد» نوشته «بختیار علی» با ترجمه «مریوان حلبچه ای» داستانی خواندنی و لذت بخش است که مخاطب هنگام خوانش این روایت احساس های متفاوتی چون غم، شادی، تعجب، افسوس، همدلی و همذات پنداری را تجربه می کند. گویی جمشید خان یکی از ماست. انگار بادهای کشور او، که بادهای شرقی عجیبی است و می تواند مردمانی چون او را در فضای معلق آسمان نگاه دارد بادهایی است که از سرزمین ما هم برمی خیزد و هر کدام از ما می توانیم یک «جمشید خان» باشیم.

راوی داستان پسری عاطل و باطل از اقوام جمشید خان است که به درد هیچ کاری نمی خورد مسئول مراقبت از جمشید خان می شود، با نگه داشتن طنابی که به پایش بسته از گم شدن و پرواز ناخواسته او جلوگیری می کند. این همراهی در طول سال ها با ماجراجویی های فراوان جمشید خان همراه است که از اندیشه های سیاسی دوره های مختلف او تا ادعای ارتباط با خداوند پیش می رود و حتی در دوره ای به ازدواج او می انجامد؛ ازدواجی که برای او سراسر خسران است. ممکن است در نظر اول این ایده که مردی آن قدر سبک باشد که بتواند با باد به آسمان برود عجیب و غیرواقعی به نظر بیاید ولی پیرنگ داستان آن قدر قوی است که ما تمام ماجراهای جمشید خان را باور کنیم و در پایان حس کنیم این همه بی ثباتی و این همه تغییر ماهیت را می شناسیم. نکته جالب داستان این است که هر وقت باد جمشید خان را با خود می برد و در جایی دیگر به زمین می اندازد او تا مدت ها چیزی به خاطر نمی آورد و در واقع شخصیت او تغییر زیادی می کند. این تمثیل می تواند راهی به معمای پروازهای جمشید خان و شخصیت او و ارتباط او با باد و خاک باشد تا روزی که تصمیم به رفتن بی بازگشت می گیرد.