آرشیو پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۶، شماره ۴۰۲۸
شعر
۱۱
تجربه

دو شعر تازه از کبرا فدوی

پرواز آزاد

چگونه پای فریاد را رها کنیم

وقتی چشم می گریخت از صدا

در نقش های تو در توی رحم

دردی فراگیر در شکم آسمان

آخ...

پایم به آفتاب خورد

بی خیال از کسان دیگر

در سایه های خوشبوی مرگ

و پنجره های غم افزا مشغول بوده اند به نواختن انسان

دو و نیم هزار کیلومتر دورتر از من

در شرق آسیا یا آفریقای شمالی: صدای گلوله ای

تباه می شود در تن نحیف خانه ها

نگاه پریشان خیابان می گذارد پا به فرار

قهقه خشم درون دهان چرک مرده زمین

چه از میان ما

چه از میان مار

نیش می زند

نعش پنجره های که می کشید

آن سوی پوست کبود مرز

و سوختن همیشگی انسان در روایت های نژادی تاریخ

با هزار و یک دلیل

خواهی گفت

کدام مرزها درگیر جنگ نیستند؟

کدام نشانه های پررنگ درد

روشن ترین نقطه ای است که با تو از این خانه می گریزد؟

در ازدحام دست های خلوت

ترکیب سوخته پوست نازک نوزاد با بوی پوست پرتقال

در همه اتاق می ایستد

و روزهای شیرینی هورت می کشد در دهان را

مزه مرگ می دهد گلو

چشم دراز می کند

روی صورت دیوار

چه تکرار ابلهانه ای است

که بگویم

پرنده پرت می شود از سینه

در بین قفسه های کابینت

رفتار عجیبی دارند

خانه های ولگرد در خط استوا

هر چه از حالت فعل ها دور تر می شویم

با ضمیر جمع

حساب تنهایی ها را بخوانید

در هوای گرم نیمه استوای زیر راه پله

چه دردناک!

وقت گریختن زبان مادری از کشور همسایه

در لذت نهفته درد مفاصل خاک، بین خود و دشمن فرضی

همه چیز به انسان آواره ای

انسان آواره ای به همه چیز

جان می دهد در آیین گناه مرزی

باشد که آفتاب شهر

فردای فرداها تکه ای از انسان را فتح کند

در سایه های خوشبوی پروازی آزاد

میز شماره 19

ناهار می تواند قیمه با گوشت گرم شعر باشد

شصت روزمانده به بلوغ ناله های خفیف

این متن به کم خونی در حاملگی زنان رابطه مورب دارد

در خیال دندان های کودکی

نه گوشت دیده نه شیر

می توان غذای مفصلی نوش جان کرد با میز شماره19

یکی مانده به زن ومردی نسبتا پیر

موهای شان را دانه دانه پنبه آسیاب کرده اند

روی سوپ جو با گوشت تازه شتر

البته، زندگی بعد از صرف شام پر چربی زیر پوست

می توان یک هزارم میلیمتر آرام خواب از سر گذراند

مثل آبی که زیر لحاف کودک 2 ساله جریان دارد

با ترس گرسنگی صبح در کم رگی لرزید

نه از رگ کلفت گردن راست راست راه می رود در آدم

با رگ کم خون زیر پوست و مو حرف زدن رنج می خواهد

که پایش به خوردن رسیده

خون می زند بیرون از دماغ کسی

مثل کارتن خواب زیر پای عابر

قل می خورند مورچه های لمیده در قوطی کنسرو

می بینی از گوشت شتر روی میز شماره فلان

به دماغ فلان می رسد

با جهان خود سرگرم حرف می شوند

در گوش پهن دیوارهای بلند

که سایه اش می افتد روی ساق پای ترک خورده کارتن خواب

در اجابت خستگی شبانه ای

چه گذشته چه از او نگذشته

60 روز رفته از بلوغ همه

برسکوی اندیشه گرسنگی سر

خاموش نشسته

و تبلیغات روی پل ها را می جود