آرشیو شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶، شماره ۴۰۲۹
صفحه آخر
۱۶
در همین حوالی

زنی که زمانه برایش کوچک بود

علی مسعودنیا

غزاله علیزاده بدون شک یکی از بااستعدادترین نویسندگان زن تاریخ ادبیات ایران بود. استعدادی که البته به نظر من هرگز به اوج کمال و بلوغش نرسید. بخشی از این ناکامی را باید در شخصیت خود غزاله علیزاده ریشه یابی کرد که تاب زمانه و زندگی را نیاورد و زودتر از آنکه باید، رخت سفر بست و از دنیا رفت. بخش دیگر آن را شاید بتوان در عدم تناسب استعداد عصیانی و غریزی او با زمانه و فحوایی که از یک نویسنده طلب می کرد، جست. به هر حال اما علیزاده بی آنکه بهترین اثرش را بنویسد چشم از جهان فروبست. بانوی بی قرار دانش آموخته در رشته علوم سیاسی و فلسفه و سینماخوانده در دانشگاه سوربن، تجربه زیستی شگرفی داشت. او که خودش معما بود در جوانی با یکی دیگر از معماهای بزرگ تاریخ ادبیات معاصر، یعنی بیژن الهی، ازدواج کرد و البته دوام زیست مشترک این دو معما کنار هم زیاد نبود. بعدها آدم های پرمغزی چون محمدعلی سپانلو نیز بر زندگی او اثر گذاشتند. غزاله اما در تمام سالیان نویسندگی راه خود را رفت. در کارنامه او همگان«خانه ادریسی ها» را ستوده اند که بازخوانی تخیلی تاریخ معاصر است در شهری به نام عشق آباد. شهری که به شکلی نمادین سیطره ظلم و هجمه است و زنان و مردانش در کشاکش مصایب روزگار در تلاش هستند با عشق و عصیان به رستگاری برسند. خانه ادریسی ها در این شهر گویا تکه ای از تاریخ است که مقیمانی دارد از گذشته و مهمانانی از آینده. رویارویی نسل ها در این خانه خط اصلی رمان را می سازد. غزاله بعدها روی طبقه مرفه هم تمرکزی کرد. طبقه ای که مرور جدی احوال آنها در ادبیات داستانی ما چندان مورد توجه قرار نگرفته بود. نتیجه کار علیزاده رمان «شب های تهران» بود که با اتکا بر شالوده ای رمانتیک جنس دیگری از رنج های آدمی را به تصویر می کشید. این رمان پرطول و تفصیل را امروزه شاید بتوان به دشواری خواند و به انتها رساند، اما از منظر شاکله و مضمون یکی از آثار استثنایی و قابل اعتنای داستان مدرن فارسی است. بیماری سرطان جان و امید غزاله علیزاده را گرفت و به تنگش آورد. در زمان حیاتش بسیار بر او تاختند بابت خلق یله و شیوه نویسندگی اش. اما وقتی که مرد، کمتر نقل قولی درباره اش می توان یافت که رنگ و بویی از حسرت و دریغ در آن نباشد.