آرشیو چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۵۰۵۶
نوستالژی
۵
یادواره

فیلمسازی که شاعری می دانست

زهرا غفاری

نمی دانم در تعریف از علی حاتمی بهتر است بگویم او سینماگری بود که شاعری می دانست، یا شاعری بود که دست بر قضا کارش به تصویر و دوربین کشیده بود و سینما را با خطی خوش، هنرمندانه مشق می کرد. شاید هم باید بگویم حاتمی هر دوی اینها بود و به لطف دانشی که داشت، تلفیقی از کلمات آهنگین و شعروار و دیالوگ های مسجع را با جادوی تصویر و قاب های چشم نواز در هم آمیخت و عاشقانه هایی سینمایی و تلویزیونی پدید آورد که هنوز به آنها ارجاع می شود و دیالوگ های شیرینی که می نوشت، چون نقل و نبات بر زبان مخاطبانش جاری است.

حاتمی بی شک به تاریخ معاصر ایران علاقه وافر داشت که اگر جز این بود، عمده مجموعه های تلویزیونی و فیلم های سینمایی اش را در حال و هوایی تاریخی نمی ساخت و نامش را با گراند هتل و کاخ صاحبقرانیه و شمای کلی از تهران قدیم ماندگار نمی کرد. مخاطبان امروز، بخش عمده ای از تصاویر رنگارنگی را که بازسازی شده از فضای سال های قاجار و پهلوی است، به لطف آثار حاتمی در یاد دارند. به همین دلیل وقتی از کارنامه کاری این هنرمند فقید صحبت می کنیم، واژه ای که بیش از هر چیز در ذهنمان نقش می بندد، اصالت است. شخصیت های حاتمی اصیل بودند و هرکدامشان از لابه لای یکی از برگ های تاریخ به دنیای حال ما راه پیدا کرده بودند. کمال الملک نقاش، ناصرالدین شاه قاجار و خواهرش عزت الدوله و حتی جهان پهلوان غلامرضا تختی شماری از این شخصیت ها بودند.

حاتمی در یکی از همان آثار ماندگارش حرفی را از زبان حاجی واشنگتن، شخصیت فیلمش جاری کرد که دست آخر بر سنگ مزار خودش ماندگار شد. «آیین چراغ خاموشی نیست...» و چراغی که حاتمی بر سر سینمای ایران روشن کرد، تا همیشه برافروخته ماند.