آرشیو پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، شماره ۴۰۳۹
صفحه آخر
۱۶
در همین حوالی

روزنامه ها ناگهان تعطیل می شوند

همه ما گریگوری پک های بیچاره

حامد یعقوبی

هر وقت روزنامه ای بسته می شود یاد فیلم تعطیلات رمی ویلیام وایلر می افتم و علاوه بر تحسین ذکاوت کارگردان برای شخصیت پردازی گریگوری پک به عنوان روزنامه نگاری آس و پاس که همیشه خدا آه در بساط ندارد، به کسانی فکر می کنم که از فردای تعطیلی ناچارند کانتکت موبایل شان را بالا و پایین کنند و به بهانه احوالپرسی به دوستان شان زنگ بزنند و بعد از اعلام خبر بیکاری تلویحا از آنها خواهش کنند، اگر سر کار جدیدی رفته اند رفقای سابق را بی خبر نگذارند. زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت/ صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی.

از بین همه روزنامه نگارهایی که در فیلم های سینمایی دیده ایم، گریگوری پک تعطیلات رمی با آن رخوت غم انگیزی که زندگی اش را در بر گرفته بود، شباهت زیادی به ژورنالیست های ایرانی داشت: رابرت ردفورد و داستین هافمن همه مردان رییس جمهور نیز ژورنالیست های دوست داشتنی هستند منتها آن زندگی شیک وپیک، آن ماشین های تحریرهای جذاب، آن هیجانات آرمانگرایانه از آنها موجوداتی دور از دسترس ساخته که به راحتی نمی توان به دنیای شان راه یافت. روزنامه نگار ایرانی بیشتر از اینکه رویای افشای رازهای مگوی دنیای سیاست و اقتصاد را داشته باشد، نگران است امنیت شغلی اش به خطر نیفتد، حق هم دارد: از بس شبیه شخصیت اول فیلم پیانیست آوارگی کشیده که ابدا نمی تواند برای دو روز آینده اش برنامه ریزی کند.

خبر تعطیل شدن دو روزنامه - به دلایلش کار ندارم - بیشتر از اینکه من را یاد مخاطرات توسعه دموکراسی و نقش روزنامه نگاران در این مسیر بیندازد، اندوه بیکاری شب عید و حقوق های پرداخت نشده همکارانم را در دلم زنده می کند. روزنامه نگار قبل از اینکه نماینده آرمان های صنفی و اجتماعی اش باشد، آدمیزاد است. آدمیزاد به نان شب و خرید شب عید و پول خانه استیجاری و کرایه رفت و آمد روزانه اش نیاز دارد، آدمیزاد برای زنده ماندن محتاج این است که شغل ساده ای داشته باشد، این حقیقتی است که هیچ کس نمی تواند کتمانش کند.

از این نظر ما به شدت شبیه گریگوری پک تعطیلات رمی هستیم: مستاصل و بی پول و نگران و تنها.