فراتر از بودن!
حمیدرضا عسگری مورودی
فصل های تازه / فراتر از بودن / آنجا که باور بهار بارور می شود
تجلی دارند! / در مجال های سبز / درختانی ایستاده اند
که در بلندای تنفس صبح / قد کشیده اند! / این نشانه های پر نشان
صمیمیت درخت را / در خیال کال کویر / می شکوفانند!
و خاطره های پرواز / شب این حوالی را / چراغان می کند!
هنوز / مادرهای این سرزمین / قاب های کهنه را /
روی دلتنگی های پیوسته / پهن می کنند!
و شب های پر راز / در خواب آب / جریان دارد!
دیرگاهی ست / یک «اروند» رویا / بر مژه های منتظر جاری ست!
و دست های مضطر / تمنای شدن دارد! / باید برخاست!
و خواستن را / در مکتب «شهیدان» / مشق کرد! / وگرنه
از این خواستن ها و جستن های حقیر / خاستن و جستن برنمی خیزد!